جدول جو
جدول جو

معنی اسیتوس - جستجوی لغت در جدول جو

اسیتوس(اُ)
نام پدر آدی مانت سردار کرنتی ها که با تمیستوکل مخالفت کرد. (تاریخ ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص 791)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امیتیس
تصویر امیتیس
(دخترانه)
آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایروس
تصویر سایروس
(پسرانه)
سیروس یا کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاسیروس
تصویر فاسیروس
(دخترانه)
نام دختر اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخینوس
تصویر اخینوس
گیاهی با گل های سفید، دانه های سیاه رنگ ریز و شاخه های کوتاه آبدار که معمولاً در کنار جوی ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخیروس
تصویر اخیروس
گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گل های سفید و دانه های ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته، گندم دشتی، گندم بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
وی مؤسس حقیقی تراژدی است. مولد او 525 قبل از میلاد پیش از اسخیلوس نمایشگاههای یونان منظرۀ نمایش های کنونی را نداشت. در فصل زمستان و بهار، یونانیان قدیم به افتخار دیونیسس (ذینوسس) (رب النوع شراب) جشنهای مجلل برپا میکردند. و عادت برین جاری بود که بزی را در راه رب النوع مزبور قربانی میکردند و بعد ترانه های مخصوص در باب افتخارات او میسرودند. و کلمه تراژدی (یونانی: تراگودیا) نیزبمعنی سرود بز میباشد. در این جشن روستائیان ترانه های مشتمل بر فتوحات و شئون دیونیسس را دسته جمعی میسرودند و سردستۀ آنان وقایع را بیان میکرد و شرح میداد و دیگران نیز همآهنگ جواب میدادند. این موضوع بتدریج بصورت نوعی مکالمه (دیالگ) بین رئیس و یک عضو منتخب و بعدها بصورت هنرپیشه (آرتیست. آکتر) جلوه گر شد. اسخیلوس که پدر تراژدی یونان و یکی از بزرگترین شعرای جهان است با ذوق سلیم و قریحۀ خلاقۀ خویش طرح نوی افکنده نغمه خوانی دسته جمعی را از بازیگران سلب کرد و یکتن بعده بازیگران افزود و در عین حال نغمات دسته جمعی که قسمت عمده و مهم نمایش بود، با مکالمۀ بین الاثنین (دیالگ) همراهی میکرد. به این طریق درام بحد بلوغ رسید. و نیز گفته اند اسخیلوس انواع ابتکارات دیگر نیز در تفاصیل لباس هنرپیشگان و نظائر آن در صحنۀ نمایش داشته است. در هنگام افتتاح نمایشگاه دیونیسس در زیر آکرپلیس اسخیلوس بحرفۀ خود مشغول بود و محل مزبور اولین مهد درام یونانی میباشد که آثار آن هنوز بکلی محو نشده است. سبک تریلژی و تترالژی را به اسخیلوس نسبت داده اند. تریلژی عبارت است از یک سلسلۀ ثلاثی از تراژدیهای مربوط بیکدیگر مانند: آگاممنن، خئفری، امنید که جمعاً ارسیتا را بوجود آورده اند. تترالژی هم عبارتست از یک سلسلۀ مثلث به انضمام یک درام هجائی (ساتیریک) با این شرط که درام ساتیری خود حاکی از موجودات عجیب و غریب جنگلی باشد که در ملازمت دیونیسس آواز میخواندند. اثر موسوم به سیکلپس اری پید یگانه نمونۀ موجود از درام ساتیریک شامل هفت تراژدی است که گویند تنها یادگار از هفتاد اثر اسخیلوس است. در این درام شکل و قیافۀ سلاطین و قهرمانان عظمت و شکوه مخصوص دارد. اینجا سیمای حقیقی اومیروس (همر) را با کمال وضوح میتوان مشاهده کرد و روح وطن پرستی و وحدت ملی یونانی در آن جلوه گر است، گوئی شاعر سرباز درمیدان جنگهای ایران و یونان با شور و هیجان بسیار بهنگام جانفشانی در راه وطن همه چیز را بهیچ میشمارد. و نیز درام مزبور متضمن سلسلۀ تفکرات عمیق فلسفی است در باب رفع تناقض ظاهری موجود در بین اشیاء و اثبات این معنی که هر چیزی بجای خویش نیکوست و لیس فی الامکان ابدع مما کان. (از دائره المعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
لغت نامه دهخدا
ورم در گوشۀ انسی چشم. ممکن است ربطی به ophtalmicus در یونانی و لاتینی به معنای ورم چشم داشته باشد. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیونانی نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، نالیدن. (زوزنی). نالیدن شتر از جدائی بچه، دراز کشیدن امری، سیر کردن در زمین، رسیدن بلاکسی را. کسی را بلائی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مسئله الاخیلوس والسلحفاه، یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است: فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکه مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکه مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخیلوس به سنگ پشت نخواهد رسید، زیرا برای آنکه اخیلوس بتواند سنگ پشت را دریابد، نخست باید بموضعی برسد که پس از این مدت سنگ پشت بدان رسیده است و آنگاه بمکانی برسد که سنگ پشت هنگامی که اخیلوس طریق مقصد دوم را در پیش داشت رسیده بود و قس علیهذا. مجمل کلام آنکه چون محال است که سریعالحرکه، بطی ءالحرکه را دریابد، پس حرکت خود نیز محال است. این استدلال از اعصار قدیمه تا زمان ما مورد بحث حکما بوده است. از متأخرین دکارت، لیپنیتزو استوارت میل کوشیده اند که آنرا باطل سازند ولیکن ظاهراً توفیق نیافته اند. و اما مسئلهالأخیلوس و السلحفاه، و کان یجب ان لایلحق اخلوس السریعالعدو السلحفاه البطیئهالعدو و کانت الذره لایفرغ من قطع بغل یسیر علیها والمثل الأول للقدماء و الثانی للمحدثین. (شفاء، طبیعیات ص 86)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از یونانی اسکیرس، تهبج سرطانی. سقیروس
لغت نامه دهخدا
(اُ غُ)
ماه هشتم سنۀ مسیحی که اوت و اوگوست گویند. (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 224) ، دراز و گسترده شاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز و گسترده شاخ شدن. (آنندراج). دراز شدن شاخ درخت و گسترده گردیدن آن بر زمین: اغطت الشجره، طالت اغصانها و انبسطت علی الارض. (از اقرب الموارد) ، فروپوشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). پنهان ساختن چیزی را و بر روی آن برآمدن: اغطی فلان الشی ٔ، ستره و علاه. (از اقرب الموارد). فرونشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (ناظم الاطباء) ، افزون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بالا آمدن آب و جز آن: اغطی الماء و غیره، ارتفع. (ازاقرب الموارد) ، تاریک شدن شب آنچنان که سیاهی آن همه چیز را فراگیرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام طبیبی یونانی. (ابن الندیم از یحیی النحوی)
لغت نامه دهخدا
یکی از دوستان فاضل و از اشراف نیکوخصال سقراط. (عیون الانباء ج 1 ص 46) ، سخت سرخ، برص زده. (منتهی الارب). اسلع، ناکس. (منتهی الارب). فرومایه، لحم اسلغ، گوشت که زود نپزد. گوشت ناپزا، گوشت ناپخته. (منتهی الارب). گوشتی خام. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جوز رومی است. (اختیارات بدیعی از نسخ خطی کتاب خانه لغت نامه). در نسخۀ دیگر اغیرس آمده است. رجوع به اغیرس شود
لغت نامه دهخدا
یا اکیروت. به هندی گردکان را نامند. (یادداشت مؤلف). جوز رومی. (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا). و رجوع به اکهروت شود، تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل). (از فرهنگ فارسی معین).
- لولۀ اگزوز، لولۀ آهنی یا چدنی که دود حاصل از احتراق را از محل احتراق به خارج رساند
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پادشاه آرگس از کسان هرکولس که درصدد برانداختن آن پهلوان بود و سرانجام بدست فرزند وی بهلاکت رسید. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام شطی اساطیری که هفت بار گرد دوزخ میگردد. ژوپیتر و خدایان دیگر بدین شط سوگند یاد میکردندو درین صورت قسم آنان نقض نمیشد. آب آن اشخاص را روئین تن میکرد. طتیس، مادر اخیلوس، پاشنۀ فرزند خود را گرفته و در آن آب غسل داد و بهمین مناسبت همه اعضای او جز پاشنۀ پای وی، از تیر و سنان مصون بود
لغت نامه دهخدا
ریسموس الیونانی. بقول جاحظ در البیان و التبیین (چ السندوبی ج 1 ص 295و ج 2 ص 178) وی از مجانین شعرای یونان بوده است
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ)
نویسندۀ اوایل قرن پنجم میلادی. (ایران باستان ص 2237، 2238، 2240)
لغت نامه دهخدا
تاتیوس، از پادشاهان کورها (سابین) بنا بروایت افسانه، وی برای انتقام گرفتن از ’رومولس’ که زنان ملتش را ربوده بود، اسلحه بدست گرفت و بر اثر خیانت ’تارپیا’ بر کاپیتون (قلعۀ روم) مسلط شد ولی زنان، خود را میان پدران و شوهران خویش انداخته و از جنگ و خونریزی مانع شدند، این دو دسته مردم متحداً شهر را مالک شدند و ’تاتیوس’ (به لاتن تاسیوس) قدرت را با ’رومولس’ تقسیم کرد، تاتیوس پس از پنج سال بوسیلۀ ساکنان ’لاوینیوم’ بقتل رسید، رجوع به تاتیوس در همین لغت نامه و تاسیوس در کتاب تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ وِ)
ژزف. نقاش بلژیکی، مولد بروکسل. وی در پرده های خود انواع جانوران را مجسم کرده است. (1819- 1892 میلادی).
لغت نامه دهخدا
(مُ خوا / خا)
نومید شدن. (تاج المصادر بیهقی). نومید گردیدن. ناامید شدن. ناامیدی. نمیدی. یأس، استأتن الحمار، ماچه خر گشت خر نر، اتان گردید خر نر. (منتهی الارب) ، یعنی خوار گردید مرد پس از ارجمندی.
- امثال:
کان حماراً فاستأتن، یعنی خر نر بود پس ماده گردید، در حق کسی گویند که خوار گردد پس از ارجمندی و عزت. (منتهی الارب).
، فربه شدن شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
بیونانی نمک چینی را گویند که شوره باشد و باروت را از آن سازند و درهندوستان بدان آب سرد کنند. و بعضی گویند سنگی باشدبغایت سست و بزردی مایل و چون نزدیک زبان آورند زبان را بگزد و اگر آنرا با آرد باقلا بر نقرس ضماد کنندنافع باشد. (برهان قاطع). حکیم مؤمن آرد: آسیوس به الف ممدوده بلغت یونانی اسم نمک چینی است و آن نمکی است که بر روی سنگ سفید سبک و نوعی بر روی سنگ مایل بزردی از نم دریا بهم میرسد و آنرا آسیوس و نمک را زهرۀ اسیوس نامند و شبیه است به نوشادر و قوی تر از سنگ او است و بهترین سنگ، سریعالتفتیت است که رگهای زرد قلیل غایر داشته باشد. در سیم گرم و خشک و بالذع و معفن و جهت قروح کهنۀ یابسۀ عسرالاندمال و بردن گوشت زیاده و با عسل منقی زخمها و با موم روغن مانع انتشار قروح خبیثه و با آرد باقلی جهت نقرس و طلاء اوبا سرکه جهت سپرز و گرده، با صمغالبطم و زفت جهت تحلیل خنازیر و مغسول هر دو بدستور تغسیل اقلیمیا، ملطف و جالی بصر و جهت بردن بیاض و رفع آثار نافع و بالخاصیه زهرۀ اسیوس قاطع خون لهاه است و خوردن او با عسل جهت قرحۀ شش نافع و مورث سحج و مصلحش صمغ عربی و قدر شربتش از یک دانگ تا نیم درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در نسخۀ خطی اختیارات بدیعی آمده: اسیوش، گویند نمک صینی است و آن سنگی است سبک که زود ریزان شود و از نمک دریا بروی می بندد و آنرا زهره اسیوس خوانند و جالینوس گوید سنگی است سست و مانند سنگهای دیگر صلب نیست و سفیدرنگ بود و نوعی بزردی زند و چون نزدیک زبان برند، زبان را بگزد. منفعت وی آن است که چون به آرد باقلی بر نقرس ضماد کنند، نافع بود و جهت ورم سپرز با کلس و سرکه طلا کنند بغایت مفید بود و جهت ریش شش با عسل لعق کنند، سودمند بود و قوه زهر وی از حجر زیادت بود و نیکوترین چیزی بود از وی. چشم را قوت دهد و جلاء بخشد و سفیدی که در چشم بود بکلی زایل کند، چون در چشم کشند. حجر آسیوس. نمک چینی. (انجمن آرا). ثلج الصین. بارود در شرح ثلج چینی (که بارود باشد) ، در کتب مفردات می آید و آن زهرۀ اسیوس است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
صورتی دیگر از کلمه آطن، کرسی قدیم آتیک و کرسی جدید یونان. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسیوس
تصویر اسیوس
یونانی نمک چینی شوره
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی هامچوب: ساخته از اهام (تمام پهلوی) وچوب (جیب برای آگاهی بیشتر بنگرید به واژه جیب) بطور کلی در هر مثلث قائم الزاویه نسبت ضلع مجاور بزاویه حاده بوتر مثلث کسینوس زائیه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیطوس
تصویر قسیطوس
جمع قسیس، ازسریانی کشیشان یونانی زنگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخینوس
تصویر اخینوس
یونانی تازه شده بلوت دریایی خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسینوس
تصویر کسینوس
((کُ))
نسبت ضلع مجاور زاویه حاده در مثلث قایم الزاویه به وتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیتور
تصویر ادیتور
((اِ))
ویراستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیتور
تصویر ادیتور
ویرایشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی