- اسگدار
- برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
معنی اسگدار - جستجوی لغت در جدول جو
- اسگدار ((اَ گُ))
- قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد، اسکدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
اسکدار، قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپار، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپاربرای مثال توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری - ۳۳۱) ، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
((اَ کُ))
فرهنگ فارسی معین
قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد
آنکه سگ دارد کسی که سگ را پرورش کند
پاداشمند
سپیدار، سفیدار، درخت تبریزی
اسوار سوار
شمع که معشوق پروانه است
گذرگاه اسپ معبر اسپ
دارنده اسب صاحب اسب نگاهبان وپرورشگر اسب اسپ دار، فرمانده لشکر سردار سپاه
دارنده اسب صاحب اسب نگاهبان وپرورشگر اسب اسپ دار، فرمانده لشکر سردار سپاه
آزاد
نیرو خواهی، سرنوشت پذیری
سفیدار
پنجمین امشاسپنداز امشاسپندان (مهین فرشتگان) دین زرتشتی، ماه دوازدهم از سال شمسی که امروز (اسفند) میگویند مدت ماندن آفتاب در برج حوت، نام روز پنجم از هر ماه شمسی
توضیح حکام سلسله پادوسبان طبرستان را بعنوان فوق میخواندند
رایخواهی
از دانه های خوردنی مرجمک هم آوای مردمک دانژه
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
پنهان کردن چیزی
شیرخواستن، پرشیری
پشت گردانیدن
گردشدن، به گرد چیزی درآمدن، گردی گرد شدگی گرد گشتن گرد بر آمدن، بشکل دایره بودن، گردی تدویر
راست شدن استوار گردیدن
فرانسوی بخش ناو دسته چند کشتی جنگی به فرماندهی یک تن
سیاه بودن، سیاه رنگی
مهایک مودار
توانش، دستواری
محافظ