جدول جو
جدول جو

معنی اسکولا - جستجوی لغت در جدول جو

اسکولا
(اِ کَ وُ)
پوبلیوس موسیوس. حقوق دان رومی، که در سال 132ق. م. برتبۀ کنسولی ارتقا یافت. پسر او کنتوس موسیوس اسکولا نیز در 96 قبل از میلاد بمرتبۀ کنسولی نائل آمد
لغت نامه دهخدا
اسکولا
(اِ کَ وُ)
موسیوس. یکی از پاتریسین های جوان رومی. وی بهنگام محاصرۀ رم بدست پرسنّا (507 قبل از میلاد) داخل اردوی دشمن گردید تا شاه را بکشد، ولی فریب خورد و یکی از صاحب منصبان را بقتل رسانید. او را گرفته بنزد شاه بردند و بامر شاه دست او را در میان آتشی حاد گذاشتند و او اعتراف کرد که سیصد جوان رومی سوگند یاد کرده اند که پرسنا را بکشند، در نتیجه فرمانده اتروسک متوحش گردیده و با رومیان صلح کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استعلا
تصویر استعلا
برتری، غلبه، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحلا
تصویر استحلا
شیرین دانستن
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بازی شبیه تنیس که با توپ و راکت در یک چهاردیواری به عرض ۵/۱۸ و طول ۳۲ صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
ترازوی بزرگ برای وزن کردن بارهای سنگین مانند کامیون و بار آن، ساختمانی که این ترازو در آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استملا
تصویر استملا
درخواست با صدای بلند خواندن مطلبی تا بتوان آن را املا کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
مشایعت، همراهی، هیئت مشایعت کنندگان، گروهی که برای محافظت یا احترام همراه شخص مهمی حرکت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
معرب از فارسی اسپیدبا، نوعی آش مرکب از آب گوشت و قطعاتی از گوشت و اسفناج و مغز گندم و سرکه. تلفظ معمول کلمه اسفیدباج است. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یا اسکالی ژری. خاندان ایتالیایی، که چند تن از اعضای آن، وابسته به حزب ژیبلن، سنیوریا پدستای ورن شدند. مشهورترین آنان کان، ژنرال اتحادیۀ ژیبلن های لمباردی است، وی دانته را آنگاه که تبعید شده بود پناه داد. (1291- 1329 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
این کلمه در زبان یونانی بمعنی سگ ماده است و نام دماغه ای است در انتهای جنوبی ایتالی در باب مسینا و عبارت از یک پارچه تخته سنگ برجسته و مرتفع، در گرداگرد آن هم یک رشته تخته سنگهای عظیم وجود داشته و در محاذات آن یعنی در جهت سیسیل (صقلیه) از باب مزبور یک تخته سنگ دیگر موسوم به ’خاریبدوس’ با قیافۀ مهیبی خودنمایی می کرد که دریانوردان باستانی از دیدن آن به دهشت می افتادند، تا آنجا که این دو تخته سنگ در بین مردم حکم ضرب المثل را پیدا کرد. وقتی پس از مصیبتی بدبختی دیگر بکسی رومیداد میگفتند: ’از اسکیلا جان بسلامت برد بخاریبدوس گرفتار گشت’. ظاهراً بعدها حرکات آتشفشانی شدید شکل و قیافۀ مهیب این تخته سنگها را تغییر داده و فعلاً منظرۀ آن تولید وحشت و دهشت نمیکند. اساطیر قدیمۀ یونانیان این تخته سنگ را بشکل یک پری درآورده گوید: گلاوکوس که یکی از ارباب انواع بحری بود به پری مزبور بسیار علاقه مند بود و از این رو رقیبۀ وی را بشکل تخته سنگی درآورد و چند سگ هم بر وی موکل کرد که دائماً در اطراف وی عوعو کنند و روی و سینۀ او را بدرند
نام قدیم قصبه ای در جوار دماغۀ اسکیلا و در انتهای جنوبی ایتالیا و اکنون موسوم به سیلیو میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شهری در ایطالیا، در ساحل یمین نهرترونتو، در 87 میلی رومیه. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
نام محلی کنار راه قزوین و رشت، میان تاریک رود و سفیدکتله در 301500 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
نام دریایی است (ظ: دریاچه یا رود) بخلخ. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
برای وزن کردن کالای سنگین و کامیون و غیر آن بکار میرود، قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاکولا
تصویر فاکولا
درخشگان درخشه های روی خور
فرهنگ لغت هوشیار
نوشتن خواستن، یاد نویساندن ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن، ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکولی
تصویر انکولی
تاج الملوک
فرهنگ لغت هوشیار
دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسموسا
تصویر اسموسا
یونانی مرو خوشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقیلا
تصویر اسقیلا
لاتینی تازی شده پیاز دشتی پیاز موش پیاز کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکواش
تصویر اسکواش
گویگرد از بازی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
عده ای سربازمستحفظ وملازم رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکوفه
تصویر اسکوفه
آستانه آستانه در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحلا
تصویر استحلا
شیرین شمردن، شیرین خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجلا
تصویر استجلا
روشن ساختن نمایانی
فرهنگ لغت هوشیار
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکالش
تصویر اسکالش
اندیشه فکر تفکر خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
((اِ کُ))
مشایعت، همراهی، عده ای سرباز مسلح که برای محافظت یا احترام، همراه شخصیت مهمی حرکت می کنند، همروان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکوتر
تصویر اسکوتر
((اِ تِ))
روروک، چرخ پایی، وسیله بازی بچه ها با دو چرخ کوچک و یک دسته بلند و یک کف مستطیل شکل که با یک پا روی آن تکیه می کنند
فرهنگ فارسی معین
((اِ کُ))
نوعی ورزش دو یا چهار نفره با راکت و توپ مخصوص در سالنی کوچک که جای زدن توپ دیوارهای سالن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
((اِ))
دست یافتن، چیرگی، غلبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باسکول
تصویر باسکول
دستگاهی است برای اندازه گیری وزن های سنگین تجاری، قپان
فرهنگ فارسی معین
غاری که به صورت آغل طبیعی گوسفندان مورد استفاده ی دامداران
فرهنگ گویش مازندرانی