محمد بن احمد طبیب، نزیل دمشق. وی در سال 1292 هجری قمری میزیست. او راست: 1- الازهار المجنیه فی مداواه الهیضه الهندیه، که در دمشق بسال 1299 بطبع رسیده. 2- تبیان الاسرار الربانیه فی النباتات و المعادن و الخواص الحیوانیه، که در سنۀ 1299 از تألیف آن فراغت یافته و در دمشق بسال 1300 چاپ شده است. 3- کشف الاسرار النورانیه القرآنیه، در باب اجرام سماویه و ارضیه و حیوانات و نباتات و جواهر معدنیه. در مطبعهالوهبیه بسال 1297 در سه جزء طبع شده است. (معجم المطبوعات)
محمد بن احمد طبیب، نزیل دمشق. وی در سال 1292 هجری قمری میزیست. او راست: 1- الازهار المجنیه فی مداواه الهیضه الهندیه، که در دمشق بسال 1299 بطبع رسیده. 2- تبیان الاسرار الربانیه فی النباتات و المعادن و الخواص الحیوانیه، که در سنۀ 1299 از تألیف آن فراغت یافته و در دمشق بسال 1300 چاپ شده است. 3- کشف الاسرار النورانیه القرآنیه، در باب اجرام سماویه و ارضیه و حیوانات و نباتات و جواهر معدنیه. در مطبعهالوهبیه بسال 1297 در سه جزء طبع شده است. (معجم المطبوعات)
مهندس و منجم یونانی از مردم برغه در بامفیلیا، ساکن اسکندریه (205 قبل از میلاد) ، معاصر بطلمیوس چهارم. او نخستین کس است که خواص قطع مخروطات رادریافته. و امروز رساله ای در هشت مقاله از او برجای است و کتب دیگری نیز داشته که بعض اجزاء آن در دست است. (معجم تاریخی و جغرافیائی دزبری و باشله). و ابن الندیم علاوه بر هشت مقالۀ مزبوره، کتب ذیل را نیز که به عربی ترجمه شده از او نام برده: کتاب قطعالخطوط علی نسبه، در دو مقاله. کتاب فی النسبه المحدوده دردو مقاله. مقالۀ اولای آنرا ثابت اصلاح کرده و دومی نیز به عربی نقل شده لکن مفهوم نیست. کتاب قطعالسطوح علی نسبه در یک مقاله. کتاب الدوائرالمماسه. ثابت بن قره گوید از کتب او مقاله ای است به نام ان الخطین اذا خرجا علی اقل من زاویتین قائمتین یلتقیان. و بعض کتب او از جمله چهار مقالۀ مخروطات را اوطوقیوس عسقلانی (540 میلادی) اصلاح کرده وچهار مقالۀ آنرا هلال بن ابی هلال حمصی با مراقبت احمد بن موسی به عربی نقل کرده و سه مقالۀ دیگر را باضافۀ چهار شکل مقالۀ هشتم که به دست آمده است ثابت بن قره به عربی آورده است. (نقل به اختصار از ابن الندیم). و قفطی گوید اصل کتاب اصول هندسۀ اقلیدس از اوست واقلیدس تنها به امر یکی از ملوک اسکندرانی بنقل و تفسیر آن پرداخته و از این رو کتاب بدو منسوب شده است. و بعض اصحاب تراجم عرب باین حکیم لقب نجار میدهند
مهندس و منجم یونانی از مردم برغه در بامفیلیا، ساکن اسکندریه (205 قبل از میلاد) ، معاصر بطلمیوس چهارم. او نخستین کس است که خواص قطع مخروطات رادریافته. و امروز رساله ای در هشت مقاله از او برجای است و کتب دیگری نیز داشته که بعض اجزاء آن در دست است. (معجم تاریخی و جغرافیائی دزبری و باشله). و ابن الندیم علاوه بر هشت مقالۀ مزبوره، کتب ذیل را نیز که به عربی ترجمه شده از او نام برده: کتاب قطعالخطوط علی نسبه، در دو مقاله. کتاب فی النسبه المحدوده دردو مقاله. مقالۀ اولای آنرا ثابت اصلاح کرده و دومی نیز به عربی نقل شده لکن مفهوم نیست. کتاب قطعالسطوح علی نسبه در یک مقاله. کتاب الدوائرالمماسه. ثابت بن قره گوید از کتب او مقاله ای است به نام ان الخطین اذا خرجا علی اقل من زاویتین قائمتین یلتقیان. و بعض کتب او از جمله چهار مقالۀ مخروطات را اوطوقیوس عسقلانی (540 میلادی) اصلاح کرده وچهار مقالۀ آنرا هلال بن ابی هلال حمصی با مراقبت احمد بن موسی به عربی نقل کرده و سه مقالۀ دیگر را باضافۀ چهار شکل مقالۀ هشتم که به دست آمده است ثابت بن قره به عربی آورده است. (نقل به اختصار از ابن الندیم). و قفطی گوید اصل کتاب اصول هندسۀ اقلیدس از اوست واقلیدس تنها به امر یکی از ملوک اسکندرانی بنقل و تفسیر آن پرداخته و از این رو کتاب بدو منسوب شده است. و بعض اصحاب تراجم عرب باین حکیم لقب نجار میدهند
دهی از دهستان چرام، بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 3000 گزی جنوب چرام مرکز دهستان، 19000 گزی شمال شوسۀ آور به بهبهان، دشت، معتدل مالاریایی. سکنه 150 تن شیعی. زبان فارسی و لری. آب ازرودخانه. محصول آن غلات، میوه، حبوبات، برنج، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری. صنایع دستی قالیچه و گلیم، جوال، و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ چرام هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان چرام، بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 3000 گزی جنوب چرام مرکز دهستان، 19000 گزی شمال شوسۀ آور به بهبهان، دشت، معتدل مالاریایی. سکنه 150 تن شیعی. زبان فارسی و لری. آب ازرودخانه. محصول آن غلات، میوه، حبوبات، برنج، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری. صنایع دستی قالیچه و گلیم، جوال، و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ چرام هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
عمر افندی. عضو وزارت معارف مصر. او راست: 1- تاریخ مصر الی الفتح العثمانی که آنرا بیاری مستر سندج تألیف کرده، و آن خلاصه ایست از تاریخ مصر در مدت هفت هزار سال، مزین بتصاویر بسیار. و درباب عرب و ادیان و آداب و علوم و جنگهای آنان سخن بسیار رانده است. این کتاب در مصر بسال 1915م. بطبع رسیده است. 2- تاریخ أوربا الحدیثه و آثار حضارتها و آنرا بیاری سلیم افندی حسن در دو جزء تألیف کرده که در مطبعهالمعارف بسال 1335-1338هجری قمری (1917- 1920م.) چاپ شده است. (معجم المطبوعات) بطلمیوس. لقب بطلمیوس یازدهم و دوازدهم. (از مفاتیح العلوم خوارزمی)
عمر افندی. عضو وزارت معارف مصر. او راست: 1- تاریخ مصر الی الفتح العثمانی که آنرا بیاری مستر سندج تألیف کرده، و آن خلاصه ایست از تاریخ مصر در مدت هفت هزار سال، مزین بتصاویر بسیار. و درباب عرب و ادیان و آداب و علوم و جنگهای آنان سخن بسیار رانده است. این کتاب در مصر بسال 1915م. بطبع رسیده است. 2- تاریخ أوربا الحدیثه و آثار حضارتها و آنرا بیاری سلیم افندی حسن در دو جزء تألیف کرده که در مطبعهالمعارف بسال 1335-1338هجری قمری (1917- 1920م.) چاپ شده است. (معجم المطبوعات) بطلمیوس. لقب بطلمیوس یازدهم و دوازدهم. (از مفاتیح العلوم خوارزمی)
اسکندریه. رجوع باسکندریه شود: که خاک سکندر باسکندریست که کرد او بدان روزگاری که زیست. فردوسی. چو اسکندر آمد باسکندری جهان را دگرگونه شد داوری. فردوسی. باسکندری کودک و مرد و زن بتابوت او بر شدند انجمن. فردوسی
اسکندریه. رجوع باسکندریه شود: که خاک سکندر باسکندریست که کرد او بدان روزگاری که زیست. فردوسی. چو اسکندر آمد باسکندری جهان را دگرگونه شد داوری. فردوسی. باسکندری کودک و مرد و زن بتابوت او بر شدند انجمن. فردوسی
مدنی بن ابی بکر قیسرانی اسکندرانی حسینی مدنی الاصل و الوفاه. (1057- 1116 ه. ق.). وی از علماء بسیار از اهل حرمین علم آموخت و بمصر و روم رفت و از دانشمندان آن بلاد دانش کسب کرد. از جمله از علماء مصر نزد شیخ علی الشبر املسی و شیخ احمد السقا و جز آنان تلمذ کرد و همه او را اجازه دادند و او متولی فتوی در مدینۀ منوره شد و بدانجا درگذشت. او راست: الفتاوی الاسعدیه فی فقه الحنفیه. که تلمیذ وی شیخ محمد بن مصطفی افندی قنوی زاده خلیفۀ مفتی حنفیه در مدینۀ منوره بر ابواب فقه مرتب کرده، و در دو جزء در مطبعه الخیریه بسال 1309 ه. ق. طبع شده است. (معجم المطبوعات)
مدنی بن ابی بکر قیسرانی اسکندرانی حسینی مدنی الاصل و الوفاه. (1057- 1116 هَ. ق.). وی از علماء بسیار از اهل حرمین علم آموخت و بمصر و روم رفت و از دانشمندان آن بلاد دانش کسب کرد. از جمله از علماء مصر نزد شیخ علی الشبر املسی و شیخ احمد السقا و جز آنان تلمذ کرد و همه او را اجازه دادند و او متولی فتوی در مدینۀ منوره شد و بدانجا درگذشت. او راست: الفتاوی الاسعدیه فی فقه الحنفیه. که تلمیذ وی شیخ محمد بن مصطفی افندی قنوی زاده خلیفۀ مفتی حنفیه در مدینۀ منوره بر ابواب فقه مرتب کرده، و در دو جزء در مطبعه الخیریه بسال 1309 هَ. ق. طبع شده است. (معجم المطبوعات)
اسکندرانی. ظافربن القاسم بن منصور بن عبدالله بن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب. حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هجری قمری) بود، و از اوست: حکم العیون علی القلوب یجوز و دواؤها من دائهن عزیز کم نظره نالت بطرف ذابل ما لاینال الذابل المهزوز فحذار من تلک اللواحظ غیره فالسحر بین جفونها مکنوز. و آنگاه که از مصر بمهدیه توجه کرد، اظهار شوق را به ابی الصلت امیه بن عبدالعزیز اندلسی نوشت: ألا هل لدائی من فراقک افراق هو السم لکن لی لقاؤک دریاق . (معجم الادباء ج 4صص 278-280). احوال او در وفیات الاعیان ابن خلکان یاد شده و وی در مصر وفات یافته است. دیوان شعراو در دست است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 454) (الذریعه ج 9 ص 233) (هدیه العارفین ج 1 ص 434)
اسکندرانی. ظافربن القاسم بن منصور بن عبدالله بن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب. حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هجری قمری) بود، و از اوست: حکم العیون علی القلوب یجوز و دواؤها من دائهن عزیز کم نظره نالت بطرف ذابل ما لاینال الذابل المهزوز فحذار من تلک اللواحظ غیره فالسحر بین جفونها مکنوز. و آنگاه که از مصر بمهدیه توجه کرد، اظهار شوق را به ابی الصلت امیه بن عبدالعزیز اندلسی نوشت: ألا هل لدائی من فراقک افراق ُ هو السم لکن لی لقاؤک دریاق ُ. (معجم الادباء ج 4صص 278-280). احوال او در وفیات الاعیان ابن خلکان یاد شده و وی در مصر وفات یافته است. دیوان شعراو در دست است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 454) (الذریعه ج 9 ص 233) (هدیه العارفین ج 1 ص 434)
قاضی ناصرالدین احمد بن محمد اسکندرانی. از علما و ادبای مشهور مصر در اسکندریه. دو بار منصب قضا و خطابت داشت. او را اشعار و خطبی است و نیز تفسیری. مولد او به سال 620 هجری قمری و وفات در 683
قاضی ناصرالدین احمد بن محمد اسکندرانی. از علما و ادبای مشهور مصر در اسکندریه. دو بار منصب قضا و خطابت داشت. او را اشعار و خطبی است و نیز تفسیری. مولد او به سال 620 هجری قمری و وفات در 683
ابوخالد بن یزید بن سعید بن یزید اصبحی اسکندرانی، منسوب به اصبح، از لیث بن سعد و مالک بن انس روایت کرد و عمر بن محمد بن یحیی ازوی روایت دارد. وی بسال 152 هجری قمری متولد شد و در سن صدسالگی یا 97سالگی درگذشت. (از انساب سمعانی)
ابوخالد بن یزید بن سعید بن یزید اصبحی اسکندرانی، منسوب به اصبح، از لیث بن سعد و مالک بن انس روایت کرد و عمر بن محمد بن یحیی ازوی روایت دارد. وی بسال 152 هجری قمری متولد شد و در سن صدسالگی یا 97سالگی درگذشت. (از انساب سمعانی)
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
نوعی قماش. (مخترعات خاقانی). چون قماش اسکندری و دارای عقل از شکوه و شوکتش در مقام حیرانی. (نظام قاری ص 12) : هم ز قاف قماش آن کشور صورت خود نموده چون عنقا... که ز اسکندری شده سلطان که ز خارایی آمده دارا. نظام قاری (دیوان صص 20- 21)
نوعی قماش. (مخترعات خاقانی). چون قماش اسکندری و دارای عقل از شکوه و شوکتش در مقام حیرانی. (نظام قاری ص 12) : هم ز قاف قماش آن کشور صورت خود نموده چون عنقا... که ز اسکندری شده سلطان که ز خارایی آمده دارا. نظام قاری (دیوان صص 20- 21)
کلیدان است که محل بستن و گشادن در باغ و خانه و طویله و امثال آن باشد، و بعربی مغلق خوانند. (برهان) (مؤیدالفضلاء). جای کلید است که کلیددان و کلیدان هم گویند. (شعوری)
کلیدان است که محل بستن و گشادن درِ باغ و خانه و طویله و امثال آن باشد، و بعربی مِغْلَق خوانند. (برهان) (مؤیدالفضلاء). جای کلید است که کلیددان و کلیدان هم گویند. (شعوری)
قصبۀ بزرگی است در انتهای شمالی ساحل سوریه و در ساحل شرقی خلیج اسکندرون، در 105 هزارگزی شمال غربی حلب، واقع بین 36 درجه و 35 دقیقه و 31 ثانیۀ عرض شمالی و 33 درجه و 55 دقیقه و 45 ثانیۀ طول شرقی و اسکلۀ ولایت حلب و دیار بکر و جزیره میباشد و بنابراین از لحاظ تجارت اهمیت بسیار دارد ولی بمناسبت موقع محلی هوای آن بسیار سنگین است زیرا در صحرایی پست و مردابی قرار دارد که از ابتدای خلیج مزبور بسوی جنوب شرقی امتداد یافته و جهت شمالی آن بکوهها مسدود است. در سوالف ایام این قصبه معرض تخریبات بسیار گردیده است و در عصر حاضر هم دو ضربۀ بزرگ به وی وارد گشته، یکی زلزلۀ بسیار شدید و دیگری حریق خانمانسوز، با وصف این حال لنگرگاهی زیباست و اهمیت تجاری آن روزافزون میباشد و هرروز کسب ترقی و معموریت می کند. اسکندرون ازجملۀ بناهای منسوب باسکندر ذوالقرنین است، تعدادی از شهرها را بنسبت نام آن جهانگیر آلکساندریا تسمیه کرده اند واین شهر را برای تفریق از آنها آلکساندریا مینور یعنی اسکندریۀ کوچک و الکساندریاآدایسوم یعنی اسکندریۀ آیاش نامیدند، بعداً اروپائیان این شهر را بصیغۀمصغر الکساندرت خواندند و مشرقیان بشکل اسکندرون یااسکندرونه درآوردند. اسکندر آن زمانی که در دشت آیاش دارا را مغلوب ساخت (333 قبل از میلاد) این شهر را بیاد این پیروزی بنا کرد. تا آن زمانها آیاش مرکز مهم تجارت بود، پس اسکندرون بجای آن اهمیت یافت و بمرور دهور آیاش رو بویرانی نهاد و شهر نو جانشین وی گشت و بر اهمیت و معموریت آن افزود. (از قاموس الاعلام ترکی). سکنۀ آن 25000 تن است. رجوع باسکندرون (قضا...) شود قضای اسکندرون، قضائی است که از طرف شمال بقضای پیاس و از سوی مشرق و جنوب بقضای بیلان و از جانب مغرب بخلیج اسکندرون که ببحر سفید ملحق میشود، محدود است. و دارای 25 قریۀ ساحلی است و محصولات آن عبارت است از حبوبات متنوعه، پرتقال و لیمو. (از قاموس الاعلام ترکی). این قضا در اول متعلق بدولت عثمانی بود و سپس بسوریه ملحق شد و در 1939 میلادی مجدداً بترکیه تعلق گرفت
قصبۀ بزرگی است در انتهای شمالی ساحل سوریه و در ساحل شرقی خلیج اسکندرون، در 105 هزارگزی شمال غربی حلب، واقع بین 36 درجه و 35 دقیقه و 31 ثانیۀ عرض شمالی و 33 درجه و 55 دقیقه و 45 ثانیۀ طول شرقی و اسکلۀ ولایت حلب و دیار بکر و جزیره میباشد و بنابراین از لحاظ تجارت اهمیت بسیار دارد ولی بمناسبت موقع محلی هوای آن بسیار سنگین است زیرا در صحرایی پست و مردابی قرار دارد که از ابتدای خلیج مزبور بسوی جنوب شرقی امتداد یافته و جهت شمالی آن بکوهها مسدود است. در سوالف ایام این قصبه معرض تخریبات بسیار گردیده است و در عصر حاضر هم دو ضربۀ بزرگ به وی وارد گشته، یکی زلزلۀ بسیار شدید و دیگری حریق خانمانسوز، با وصف این حال لنگرگاهی زیباست و اهمیت تجاری آن روزافزون میباشد و هرروز کسب ترقی و معموریت می کند. اسکندرون ازجملۀ بناهای منسوب باسکندر ذوالقرنین است، تعدادی از شهرها را بنسبت نام آن جهانگیر آلکساندریا تسمیه کرده اند واین شهر را برای تفریق از آنها آلکساندریا مینور یعنی اسکندریۀ کوچک و الکساندریاآدایسوم یعنی اسکندریۀ آیاش نامیدند، بعداً اروپائیان این شهر را بصیغۀمصغر الکساندرت خواندند و مشرقیان بشکل اسکندرون یااسکندرونه درآوردند. اسکندر آن زمانی که در دشت آیاش دارا را مغلوب ساخت (333 قبل از میلاد) این شهر را بیاد این پیروزی بنا کرد. تا آن زمانها آیاش مرکز مهم تجارت بود، پس اسکندرون بجای آن اهمیت یافت و بمرور دهور آیاش رو بویرانی نهاد و شهر نو جانشین وی گشت و بر اهمیت و معموریت آن افزود. (از قاموس الاعلام ترکی). سکنۀ آن 25000 تن است. رجوع باسکندرون (قضا...) شود قضای اسکندرون، قضائی است که از طرف شمال بقضای پیاس و از سوی مشرق و جنوب بقضای بیلان و از جانب مغرب بخلیج اسکندرون که ببحر سفید ملحق میشود، محدود است. و دارای 25 قریۀ ساحلی است و محصولات آن عبارت است از حبوبات متنوعه، پرتقال و لیمو. (از قاموس الاعلام ترکی). این قضا در اول متعلق بدولت عثمانی بود و سپس بسوریه ملحق شد و در 1939 میلادی مجدداً بترکیه تعلق گرفت
لقب محمد بن تکش خوارزمشاه: و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 78). رجوع به محمد بن تکش خوارزمشاه شود
لقب محمد بن تکش خوارزمشاه: و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 78). رجوع به محمد بن تکش خوارزمشاه شود
ابن احمدشاه درانی. احمدشاه وی را ولیعهد خود مقرر کرد و برادران دیگر را بخدمت او مأمور و جهانخان را با سی هزار کس لشکر با ولیعهد بسمت پنجاب مأمور کرد و خود از قندهار کوچیده در سه منزلی قندهار که محل سکنای ایلات افغان و خوش آب و هوا بود نزول و آزار او زیاد شدت کرده در اواخر ماه جمیدی الثانی سنۀ 1185 هجری قمری دنیای فانی راوداع کرده بسرای آخرت شتافت... از جانب تیمورشاه فرمانی بجهانخان که در پیشاور در خدمت اسکندرشاه بود به این مضمون مسطور و مرقوم گردید که برادر کامکار و ولیعهد نامدار اسکندرشاه را برداشته زود خود را بحضور رسانند و شقۀ (ظ: نوشتۀ) علیحده ای هم به اسکندرشاه مبنی بر طلب، نوشته ارسال داشت. جهان خان بمضمون فرمان اطاعت کرده با اسکندرشاه از پیشاور برآمده واردکابل شد و پرویز ولد اصغر احمدشاه را که در آنجا بود همراه گرفته روانۀ خدمت تیمورشاه و در قندهار برکاب تیموری رسیده، شاه موصوف برادران را احترام و جهان خان و سرداران را بقدر مرتبه نوازش کرد. بعد از فراغ از مقدمات از قندهار کوچیده روانۀ کابل شد و در ورود به آنجا سرانجام احمدشاهی آنچه بود به حیطۀ ضبط درآورده... با برادران بدستور ایام پدر بنابر سلوک گذاشته همگی را در حرم سرای جا داده بوقت اکل طعام همه برادران را نزد خود طلبیده اسکندرشاه را با خود وسلیمان شاه و پرویز را با یکدیگر در اکل شریک و دیگران را بدستور سابق با ولدان لقمان خان که از عهد احمدشاه در حرمسرا میبودند ردیف کرده و هنگام سواری بدستور پادشاهان خود در پیش و اسکندر که ولیعهد بود از عقب و سلیمان و سایر برادران بعد از اسکندر میرفتند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 114، 117 و 118)
ابن احمدشاه درانی. احمدشاه وی را ولیعهد خود مقرر کرد و برادران دیگر را بخدمت او مأمور و جهانخان را با سی هزار کس لشکر با ولیعهد بسمت پنجاب مأمور کرد و خود از قندهار کوچیده در سه منزلی قندهار که محل سکنای ایلات افغان و خوش آب و هوا بود نزول و آزار او زیاد شدت کرده در اواخر ماه جمیدی الثانی سنۀ 1185 هجری قمری دنیای فانی راوداع کرده بسرای آخرت شتافت... از جانب تیمورشاه فرمانی بجهانخان که در پیشاور در خدمت اسکندرشاه بود به این مضمون مسطور و مرقوم گردید که برادر کامکار و ولیعهد نامدار اسکندرشاه را برداشته زود خود را بحضور رسانند و شقۀ (ظ: نوشتۀ) علیحده ای هم به اسکندرشاه مبنی بر طلب، نوشته ارسال داشت. جهان خان بمضمون فرمان اطاعت کرده با اسکندرشاه از پیشاور برآمده واردکابل شد و پرویز ولد اصغر احمدشاه را که در آنجا بود همراه گرفته روانۀ خدمت تیمورشاه و در قندهار برکاب تیموری رسیده، شاه موصوف برادران را احترام و جهان خان و سرداران را بقدر مرتبه نوازش کرد. بعد از فراغ از مقدمات از قندهار کوچیده روانۀ کابل شد و در ورود به آنجا سرانجام احمدشاهی آنچه بود به حیطۀ ضبط درآورده... با برادران بدستور ایام پدر بنابر سلوک گذاشته همگی را در حرم سرای جا داده بوقت اکل طعام همه برادران را نزد خود طلبیده اسکندرشاه را با خود وسلیمان شاه و پرویز را با یکدیگر در اکل شریک و دیگران را بدستور سابق با ولدان لقمان خان که از عهد احمدشاه در حرمسرا میبودند ردیف کرده و هنگام سواری بدستور پادشاهان خود در پیش و اسکندر که ولیعهد بود از عقب و سلیمان و سایر برادران بعد از اسکندر میرفتند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 114، 117 و 118)
شهری است ازشام بر کران دریای روم و اندر وی مسلمانانند و شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز و خواسته های بسیار. (حدودالعالم). رجوع به اسکندرون شود. شهریست در شرقی انطاکیه بر ساحل بحر شام، بین آن و بغراس چهار فرسنگ است و بین آن و انطاکیه هشت فرسنگ، و یاقوت گوید من در بعض تواریخ شام دیدم که اسکندرونه بین عکا و صور است. (معجم البلدان)
شهری است ازشام بر کران دریای روم و اندر وی مسلمانانند و شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز و خواسته های بسیار. (حدودالعالم). رجوع به اسکندرون شود. شهریست در شرقی انطاکیه بر ساحل بحر شام، بین آن و بغراس چهار فرسنگ است و بین آن و انطاکیه هشت فرسنگ، و یاقوت گوید من در بعض تواریخ شام دیدم که اسکندرونه بین عکا و صور است. (معجم البلدان)