جدول جو
جدول جو

معنی اسپیرک - جستجوی لغت در جدول جو

اسپیرک
تخته ای چوبی که یک طرف آنرا سوراخ کرده و از دسته ی بیل عبور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپیوش
تصویر اسپیوش
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپیرک
تصویر سپیرک
نوعی سوسک سرخ رنگ و بال دار که در حمام و جاهای نمناک پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیره
تصویر اسپیره
گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیروکت
تصویر اسپیروکت
هر نوع باکتری مارپیچ یا فنرمانند بیماری زا مانند عامل سیفلیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیرک
تصویر انجیرک
گیاهی از تیرۀ آلاله، که سرشاخه های سمّی آن خاصیت دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
بیارۀ خربزه را گویند. (برهان) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ رَ)
به هندی اسم اکلیل الملک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی) (سروری) (غیاث) (برهان). رنگی است که رنگریزان جامۀ سبز بدان رزند. (مؤید الفضلاء). ورس، و آن گیاهی شبیه سمسم است. منبت آن بلاد یمن است و بس میکارند آنرا و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب). در کرمان از این گیاه برای قالی رنگ گیرند. قندید. قرّاص. (منتهی الارب). حص ّ. پشتراغ. پشترغ. بشترغ. شبرق. پشترک. اسپرک خشک. ضریع. زریر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). نباتی است رنگی که ساقه و برگ و گل آن استعمال میشود و این گیاه در خراسان فراوان است:
ناز و نعم پرورده را از من بگو کاین راه را
اشکی بباید چون بقم رخساره ای چون اسپرک.
مظفر کرمانی.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در آلمانی شاف هوزن، شهری است در سویس مرکز ایالتی بهمین نام واقع در قسمت سفلای منطقه ای که آنجا شیب بستر رود رن تند و رود سیلابی میشود، جمعیت آن 31000 تن است، کلیسای اعظم آن که بسبک معماری رومی است شهرت دارد، دارای صنایع فلزکاری و ذوب آهن و ذوب فلز، نساجی، تهیۀ وسایل و ابزار دقیق و ساعت سازی میباشد
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
دزد اسب بودکه بغیر از اسب دزدیدن دیگر کارش نبود:
اسپیک آمد (هم) آنگه نرم نرم
تا برد مر اسپ او را گرم گرم.
رودکی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
لیکن ظاهراً در بیت فوق اسپیک معنی دزد اسب ندارد، یاءیای نسبت است و کاف، کاف تعریف مانند مردک، و هاء مانند پسره، و در لغت فرس چ تهران کلمه اسپیل ضبط شده و همین بیت رودکی شاهد آمده است. رجوع به اسپیل شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
قوم فینی در سیبری غربی، آزردگی. (زمخشری)، وحشت یافتن. (منتهی الارب). وحشت. رمیدن: از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایع شهنشاهانۀ پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدل گردانید. (جهانگشای جوینی)، در مثال ذیل ظاهراً به معنی لوحش اﷲ گفتن است: قال یا سیدی (خطاب به ابن هبیرۀ وزیر است) ام الصغیرات یعنی زوجته لما علمت انی اجی ٔ الی بغداد قالت لی سلم علی الشیخ یحیی بن هبیره و استوحش له و قد خبزت لک هذا الخبز علی اسمک. (آداب السلطانیۀ الفخری ص 230 س 13)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دهی است از بخش حومه مرکزی شهرستان دزفول با100تن سکنه. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
علف بواسیر. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است از تیرۀآلاله ها که گلهای آن زرد است. کاسبرگ آن نیز رنگین وشبیه بگلبرگ های آن میشود بقسمی که هفت گلبرگ زرد و سه کاسبرگ سبز دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 198)
انجیره:
کلاغک بیابیا انجیرکم پخته شده
پیرزنکه نتونم بیام انجیرکم سخته شده.
(از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
سواک. مسواک کردن. مسواک زدن. دندان مالیدن. یقال: استاک زیدٌ. (منتهی الارب) ، ندانستن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسپرکی
تصویر اسپرکی
منسوب به اسپرک رنگی که از اسپرک میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجیرک
تصویر انجیرک
علف بواسیر
فرهنگ لغت هوشیار
دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپ رس
تصویر اسپ رس
اسب ریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیوش
تصویر اسپیوش
اسبغول اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیده
تصویر اسپیده
سپیده صبح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیرال
تصویر اسپیرال
فرانسوی مار پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیریت
تصویر اسپیریت
احضار کننده ارواح
فرهنگ لغت هوشیار
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست از راسته قاب بالان که بدنی کشیده و قهوه یی دارد و بالهایش نیز همرنگ بدن میباشد. دو بال جلو این جانور ضخیم و مانند دو قاب روی بالهای نازک عقب را می پوشاند. قطعات دهنی وی از نوع جونده است. سوسک بیشتر شبها از لانه خارج شده از خرده ریز غذا ها تغذیه میکند و چون حامل نطفه میکربهای مختلف است جانوری موذی و خطرناک است سپیرک سپیرو. یا سوسک طلایی. حشره ایست از راسته قاب بالان که در حدود 25 گونه از آن شناخته شده حشره ایست سنگین و کندرو برنگ طلایی مایل به قرمز شکمش مایل به سفیدی است و در انتهای شکمش نوع آلت نوک تیزی جهت حفر زمین قرار دارد. نوزاد این حشره و همچنین حشره بالغ علفخوارند و بیشتر به مزارع چغندر و چغندر قند حمله میکنند زنبور طلایی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
((اِ پَ رَ))
گیاهی است با برگ های باریک و دراز و گل خوشه ای زرد، در گل و برگ آن ماده زرد رنگی وجود دارد که در رنگرزی بکار می برند، اسفرک، سپرک، زریر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبرک
تصویر استبرک
((اِ تَ رَ))
دیبا، دیبای ستبر، پارچه ای که با زر و ابریشم بافته شود، نام دو گونه درختچه که در نقاط گرمسیری می رویند. از گیاهان کائوچویی ایران هستند، استبرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپیده
تصویر اسپیده
((اِ دِ))
سفیده تخم مرغ، سپید چشم
فرهنگ فارسی معین
((اِ رَ یا رِ))
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپیده
تصویر اسپیده
آقبانو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استبرک
تصویر استبرک
اکرن
فرهنگ واژه فارسی سره
پرستوی دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی وحشی و ییلاقی که برای شستن پارچه، از آن بعنوان صابون
فرهنگ گویش مازندرانی