سپری، به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر، برای مثال کم بیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو - ۴۵۸)
سپری، به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر، برای مِثال کم بیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو - ۴۵۸)
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
اِسفَرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اَسبغول، اَسپغول، اِسپیوش، اَسفیوش، بَزرِقَطونا، بِشولِیون، بَنگو، روف، سابوس، سِپیوش، شِکَم پاره
گل، هر گیاه خوش بو ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، ضیمران، شاه سپرم، شاه اسپرم، اسفرغم، شاه سپرغم، سپرم، شاسپرم، شاه اسپرغم، نازبو، سپرهم، اسپرم، ضومران، سپرغم، ونجنک، اسفرم، شاه پرم
گُل، هر گیاه خوش بو رِیحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، ضَیمُران، شاهِ سپَرَم، شاه اِسپَرَم، اِسفَرغَم، شاهِ سپَرَغم، سِپَرَم، شاسپَرَم، شاه اِسپَرغَم، نازبو، سِپَرهَم، اِسپَرَم، ضَومُران، سِپَرغَم، وَنجنَک، اِسفَرَم، شاه پَرَم
به هندی اسم اکلیل الملک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی) (سروری) (غیاث) (برهان). رنگی است که رنگریزان جامۀ سبز بدان رزند. (مؤید الفضلاء). ورس، و آن گیاهی شبیه سمسم است. منبت آن بلاد یمن است و بس میکارند آنرا و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب). در کرمان از این گیاه برای قالی رنگ گیرند. قندید. قرّاص. (منتهی الارب). حص ّ. پشتراغ. پشترغ. بشترغ. شبرق. پشترک. اسپرک خشک. ضریع. زریر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). نباتی است رنگی که ساقه و برگ و گل آن استعمال میشود و این گیاه در خراسان فراوان است: ناز و نعم پرورده را از من بگو کاین راه را اشکی بباید چون بقم رخساره ای چون اسپرک. مظفر کرمانی.
به هندی اسم اکلیل الملک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی) (سروری) (غیاث) (برهان). رنگی است که رنگریزان جامۀ سبز بدان رزند. (مؤید الفضلاء). وَرس، و آن گیاهی شبیه سمسم است. منبت آن بلاد یمن است و بس میکارند آنرا و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب). در کرمان از این گیاه برای قالی رنگ گیرند. قندید. قُرّاص. (منتهی الارب). حُص ّ. پشتراغ. پشترغ. بشترغ. شبرق. پشترک. اسپرک خشک. ضریع. زریر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). نباتی است رنگی که ساقه و برگ و گل آن استعمال میشود و این گیاه در خراسان فراوان است: ناز و نعم پرورده را از من بگو کاین راه را اشکی بباید چون بقم رخساره ای چون اسپرک. مظفر کرمانی.
سپری. آخر. (جهانگیری). به آخرآمده. (اوبهی). به انجام رسیده. (رشیدی). آخرشده. بنهایت رسیده. (برهان). - اسپری شدن و گشتن، بپایان رفتن و به آخر رسیدن. تمام شدن. کامل شدن. خاتمه یافتن. مضی: چو آن پاسخ نامه شد اسپری زنی بود کو شد به پیغمبری. فردوسی. چو این پاسخ نامه گشت اسپری فرستاده آمد بسان پری. فردوسی. مرا گر زمانه شده ست اسپری زمانم ز بخشش فزون نشمری. فردوسی. چه صد سال شاهی بود چه هزار چه شصت وچه سی و چه ده یا چهار چو شد اسپری روز هر دو یکی است گر افزون بود سال و گر اندکی است. فردوسی. چو تیر اسپری شد سوی نیزه گشت چو دریای خون شد همه کوه و دشت. فردوسی. شد این داستان بزرگ اسپری به پیروزی روز و نیک اختری. اسدی. اسپری شد این کتاب به پیروزی و نیک اختری و فرخی بدست ابوالهیجاء اردشیر بن دیلمشاه (دیمسپار؟) النجمی و القطبی الشاعر، اندر اواخر شهراﷲ المبارک رمضان سال بر پانصد و هفت از هجرت پیغامبر محمد المصطفی صلی اﷲ علیه و سلم. (خاتمۀ کتاب ترجمان البلاغه نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه فاتح اسلامبول). آخر نه چو مدت اسپری گشت آن هفت هزار سال بگذشت. نظامی. - اسپری کردن، بپایان رسانیدن: بخواندم ز هر کشوری لشکری من این جنگ و کین را کنم اسپری. فردوسی. بفرمان دادار این نامه (شهنامه) را کنم اسپری شاه خودکامه را. فردوسی.
سپری. آخر. (جهانگیری). به آخرآمده. (اوبهی). به انجام رسیده. (رشیدی). آخرشده. بنهایت رسیده. (برهان). - اسپری شدن و گشتن، بپایان رفتن و به آخر رسیدن. تمام شدن. کامل شدن. خاتمه یافتن. مضی: چو آن پاسخ نامه شد اسپری زنی بود کو شد به پیغمبری. فردوسی. چو این پاسخ نامه گشت اسپری فرستاده آمد بسان پری. فردوسی. مرا گر زمانه شده ست اسپری زمانم ز بخشش فزون نشمری. فردوسی. چه صد سال شاهی بود چه هزار چه شصت وچه سی و چه ده یا چهار چو شد اسپری روز هر دو یکی است گر افزون بود سال و گر اندکی است. فردوسی. چو تیر اسپری شد سوی نیزه گشت چو دریای خون شد همه کوه و دشت. فردوسی. شد این داستان بزرگ اسپری به پیروزی روز و نیک اختری. اسدی. اسپری شد این کتاب به پیروزی و نیک اختری و فرخی بدست ابوالهیجاء اردشیر بن دیلمشاه (دیمسپار؟) النجمی و القطبی الشاعر، اندر اواخر شهراﷲ المبارک رمضان سال بر پانصد و هفت از هجرت پیغامبر محمد المصطفی صلی اﷲ علیه و سلم. (خاتمۀ کتاب ترجمان البلاغه نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه فاتح اسلامبول). آخر نه چو مدت اسپری گشت آن هفت هزار سال بگذشت. نظامی. - اسپری کردن، بپایان رسانیدن: بخواندم ز هر کشوری لشکری من این جنگ و کین را کنم اسپری. فردوسی. بفرمان دادار این نامه (شهنامه) را کنم اسپری شاه خودکامه را. فردوسی.
کنیزک تژاو داماد افراسیاب. گویند او بسیار جمیله بود و چون تژاو بگریخت بیژن او را متصرف شد و به اضافۀ کاف بعد از حرف ثالث که اسپکنوی باشد، هم به نظر آمده است. (برهان) (مؤید الفضلاء) : یکی ماهروئی بنام اسپنوی سمن پیکر و دلبر و مشکبوی. فردوسی
کنیزک تژاو داماد افراسیاب. گویند او بسیار جمیله بود و چون تژاو بگریخت بیژن او را متصرف شد و به اضافۀ کاف بعد از حرف ثالث که اسپکنوی باشد، هم به نظر آمده است. (برهان) (مؤید الفضلاء) : یکی ماهروئی بنام اسپنوی سمن پیکر و دلبر و مشکبوی. فردوسی
واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه میتوانست بپیماید (این مقدار را بر حسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید تا نمایان شدن قرص تمام آن برای پیمودن چنین مسافتی لازم است) بعضی آنرا معادل 147 متر و برخی 185 متر دانسته اند ولی طبق نوشته های هرودتس و کزنفون واراتستنس مقیاس مذکور را باید از 150 تا 189 متر دانست. سی اسپر سا معادل یک پرثنها (فرسنگ) بود
واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه میتوانست بپیماید (این مقدار را بر حسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید تا نمایان شدن قرص تمام آن برای پیمودن چنین مسافتی لازم است) بعضی آنرا معادل 147 متر و برخی 185 متر دانسته اند ولی طبق نوشته های هرودتس و کزنفون واراتستنس مقیاس مذکور را باید از 150 تا 189 متر دانست. سی اسپر سا معادل یک پرثنها (فرسنگ) بود
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (واژه فرهنگستان)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (واژه فرهنگستان)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود
اسپ ریس، اسب ریس، واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه می توانست بپیماید، (این مقدار را برحسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید
اسپ ریس، اسب ریس، واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه می توانست بپیماید، (این مقدار را برحسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید