جدول جو
جدول جو

معنی اسپره - جستجوی لغت در جدول جو

اسپره
(اِ پَ رَ / رِ)
اسپرک. جای پا که ازچوب سازند و در بیل تعبیه کنند (در لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسپرغم، شاه سپرم، ونجنک، ضومران، نازبو، ضیمران، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، سپرم، شاه پرم، اسفرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه اسپرغم، سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرزه
تصویر اسپرزه
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
سلول جنسی نر که در بیضه ها ساخته می شود و می تواند تخمک را بارور کند، اسپرم، منی دانه، زامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استره
تصویر استره
تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
ورزش، ورزشکار مثلاً آدم اسپرت،
ورزشی مثلاً لباس اسپرت،
غیر رسمی و ساده، مناسب برای مکان های غیر رسمی مثلاً در مهمانی های رسمی هم لباس های اسپرت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرس
تصویر اسپرس
گیاهی علفی از خانوادۀ باقلا با ساقه های نازک و گل های صورتی به شکل پروانه که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، یونجه، سپست، سبیس، اسپست، آسپست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیره
تصویر اسپیره
گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکره
تصویر اسکره
کاسۀ سفالی، جام آبخوری، نوعی پیمانه، برای مثال بحر را پیمود هیچ اسکره ای؟ / شیر را برداشت هرگز بره ای؟ (مولوی - ۸۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ پَ هََ)
اسپرغم. (جهانگیری). سپرغم. مطلق گلها و ریاحین. (برهان) : بساک، تاجی باشد که از اسپرهم بندند. (فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرهم
تصویر اسپرهم
هر گیاه خوشبو ریحان، هر گیاه، سبزه، میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوره
تصویر اسوره
جمع اسوار، دستبندها دست برنجن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استره
تصویر استره
آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
سپاه سپه لشکر لشکرانبوه جیش، (در اصطلاح نظام) واحدی از نظامیان که شامل چند لشکر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
انواع ورزش هائی که در هوای آزاد انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
سپرز
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از دسته اسپرس ها از تیره پروانه واران. ساقه ایست بارتفاع 30 تا 60 سانتی متر و برگهایش جفت جفت و دراز و نوک تیزند. گلهایش صورتی کم رنگ و دارای خطوط ارغوانی است. میوه اش محتوی یک تخم است و در اراضی آهکی خوب میروید. این گیاه مصرف علیق دارد اسپست عرن انوبروخیس اونوبروخیس
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
سپری آخرشده به آخر آمده به پایان رسیده به نهایت رسیده، نیست شده معدوم گردیده معدوم ناچیز منقرض مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپهر
تصویر اسپهر
سپهر
فرهنگ لغت هوشیار
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
((اِ پَ رَ))
هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد، ریحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
((اِ پُ))
سپرز، طحال
فرهنگ فارسی معین
((اِ پِ رِ))
گیاهیست از دسته پروانه پرها با ساقه های نازک و برگ هایی که از سه برگچه تشکیل می شود. برای خوراک دام از آن استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
((اِ پَ رَ))
گیاهی است با برگ های باریک و دراز و گل خوشه ای زرد، در گل و برگ آن ماده زرد رنگی وجود دارد که در رنگرزی بکار می برند، اسفرک، سپرک، زریر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
((اِ پُ))
ورزش، انواع گوناگون ورزش، حالت غیررسمی لباس، کیف و غیره، ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
((اِ پَ))
سپری، پایان یافته، نابود شده، معدوم
فرهنگ فارسی معین
((اِ پِ رِ))
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (واژه فرهنگستان)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
((اِ رَ یا رِ))
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرهم
تصویر اسپرهم
((اِ پَ هَ))
هر گیاه خوشبو، ریحان، هر نوع گیاه، سبزه، میوه، اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
افشانه
فرهنگ واژه فارسی سره