اسپاده. لئونلّو. نقاش ایتالیائی، متولد در بلنی، تلمیذ ’کاراش’. وی دارای سبک رآلیست بود. (1576- 1622 میلادی). بعض آثار او در موزۀ لوور و موزه های دیگر موجود است
اِسْپاده. لِئونِلّو. نقاش ایتالیائی، متولد در بُلُنی، تلمیذ ’کاراش’. وی دارای سبک رآلیست بود. (1576- 1622 میلادی). بعض آثار او در موزۀ لوور و موزه های دیگر موجود است
اسپناج. اسپاناخ. اسفناج و آن سبزی است که در آش کنند. (برهان) : اسپانج خویشم دان با ترش پر و شیرین با هر دو شدم پخته تا با تو بپیوستم. مولوی (کلیات شمس)
اسپناج. اسپاناخ. اسفناج و آن سبزی است که در آش کنند. (برهان) : اسپانج خویشم دان با ترش پر و شیرین با هر دو شدم پخته تا با تو بپیوستم. مولوی (کلیات شمس)
بفارسی اسفناج نامند و بیونانی سوماخیوس گویند و بری او در افعال مانند بستانیست و بستانی او معروف و در آخر اوّل سرد و تر و گویند معتدل است، ملین طبع و با قوه جالیه و رادعه و سریعالهضم تر و کم نفخ تر از سایر بقول و جهت جمیع امراض سینه و التهاب و تشنگی و تبهای حارّ و درد شش و سل ّ و عصارۀ او با شکر جهت یرقان و حصاه وعسر بول و پختۀ او جهت درد سر و کمر و لذع (؟) اخلاط مراری و خام او جهت درد گلو و لهات و پختۀ او با باقلا جهت نزلات حارّ مجرّب و ضماد پختۀ او جهت درد مفاصل حاره و اورام و احتباس بول که از حرارت باشد و ضماد خام او جهت ورم فلغمونی و گزیدن زنبور و انفجاردمل و طلاء مطبوخ او با سفیداب جهت بثور مفید و مضرّباردالمزاج و مصدع ایشان و مصلحش پختن او با روغن بادام و دارچینی و آب کامه و قدر شربت از عصارۀ او تاده مثقال و بدلش خرفه و قطفه و شحمش جهت وجع فؤاد و درد احشا و تبهای حارّه و شیرۀ او جهت تب دق و سل مجرّب و ضماد پختۀ او جهت وجع اورام حارّه و تلیین اورام صلبه بسیار مؤثر و مضرّ سپرز و مصلحش گل مختوم و قدر شربتش دو درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تره ای است بفارسی اسفناخ و بهندی پالک گویند و در آخر اول سرد و تر و گویند معتدل با قوّت جالیه و غساله ملین طبع سریعالهضم. پشت و ریه و سینه را نفع دهد و درد کمر را دفع کند. (منتهی الارب). بپارسی اسپناخ گویند. طبیعت آن سرد و تر است در اول درجه و گویند معتدل بود میان حرارت و برودت ملین بود و سرفه و سینه را سودمند بود و در وی قوه جلابود و زود از معده بگذرد و طبع نرم دارد و درد پشت دموی را نافع بود و درد سینه و شش که از گرمی بود سود دهد و مضر بود بمزاجهای سرد و مصلح آن دارچینی و فلفل بود. (اختیارات بدیعی). سبزئی باشد که در آش کنند. اسفاناخ. معرب عن فارسیه و هو اسپاناخ و بالیونانیه سرماخیوس بقل معروف یستنبت و قیل ینبت بنفسه و لم نر ذلک و اجوده الضارب الی السواد لشده خضرته المقطوف لیومه النابت بحرالطین و لیس له وقت معین لکن کثیراً ما یوجد بالخریف و هو معتدل و قیل رطب ینفع من جمیع امراض الصدر و الالتهاب و العطش و الخلفه و المراره و الحده نیاً و مطبوخاًو الحمیات اکلاً و عصارته بالسکر تذهب الیرقان و الحصی و عسرالبول و اکله یورث الصداع و اوجاع الظهر. و ماؤه یطبخ به الزراوند و الزرنیخ الاحمر فیقتل القمل مجرب. و یربط نیاً علی الاورام الفلغمونیه و لسع الزنابیر فیسکنها و یفجر الدبیلات و اذا طبخ و هرس بالاسفیداج حلل البثور طلاء و هو یصدع المبرودین و یضعف معدتهم و یبطی ٔ بالهضم و یصلحه طبخه بدهن اللوز و الدارصینی و شربه عصارته عشره دراهم و بدله السلق المغسول. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 1 ص 43، 44). اسپاناج. (غیاث اللغات). اسفناج. اسفناخ. اسپناج. سپاناخ. اسپناخ. اسفاناخ
بفارسی اسفناج نامند و بیونانی سوماخیوس گویند و بری او در افعال مانند بستانیست و بستانی او معروف و در آخر اوّل سرد و تر و گویند معتدل است، ملین طبع و با قوه جالیه و رادعه و سریعالهضم تر و کم نفخ تر از سایر بقول و جهت جمیع امراض سینه و التهاب و تشنگی و تبهای حارّ و درد شش و سل ّ و عصارۀ او با شکر جهت یرقان و حصاه وعسر بول و پختۀ او جهت درد سر و کمر و لذع (؟) اخلاط مراری و خام او جهت درد گلو و لهات و پختۀ او با باقلا جهت نزلات حارّ مجرّب و ضماد پختۀ او جهت درد مفاصل حاره و اورام و احتباس بول که از حرارت باشد و ضماد خام او جهت ورم فلغمونی و گزیدن زنبور و انفجاردمل و طلاء مطبوخ او با سفیداب جهت بثور مفید و مضرّباردالمزاج و مصدع ایشان و مصلحش پختن او با روغن بادام و دارچینی و آب کامه و قدر شربت از عصارۀ او تاده مثقال و بدلش خرفه و قطفه و شحمش جهت وجع فؤاد و درد احشا و تبهای حارّه و شیرۀ او جهت تب دق و سل مجرّب و ضماد پختۀ او جهت وجع اورام حارّه و تلیین اورام صُلبه بسیار مؤثر و مضرّ سپرز و مصلحش گل مختوم و قدر شربتش دو درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تره ای است بفارسی اسفناخ و بهندی پالک گویند و در آخر اول سرد و تر و گویند معتدل با قوّت جالیه و غساله ملین طبع سریعالهضم. پشت و ریه و سینه را نفع دهد و درد کمر را دفع کند. (منتهی الارب). بپارسی اسپناخ گویند. طبیعت آن سرد و تر است در اول درجه و گویند معتدل بود میان حرارت و برودت ملین بود و سرفه و سینه را سودمند بود و در وی قوه جلابود و زود از معده بگذرد و طبع نرم دارد و درد پشت دموی را نافع بود و درد سینه و شش که از گرمی بود سود دهد و مضر بود بمزاجهای سرد و مصلح آن دارچینی و فلفل بود. (اختیارات بدیعی). سبزئی باشد که در آش کنند. اسفاناخ. معرب عن فارسیه و هو اسپاناخ و بالیونانیه سرماخیوس بقل معروف یستنبت و قیل ینبت بنفسه و لم نر ذلک و اجوده الضارب الی السواد لشده خضرته المقطوف لیومه النابت بحرالطین و لیس له وقت معین لکن کثیراً ما یوجد بالخریف و هو معتدل و قیل رطب ینفع من جمیع امراض الصدر و الالتهاب و العطش و الخلفه و المراره و الحده نیاً و مطبوخاًو الحمیات اکلاً و عصارته بالسکر تذهب الیرقان و الحصی و عسرالبول و اکله یورث الصداع و اوجاع الظهر. و ماؤه یطبخ به الزراوند و الزرنیخ الاحمر فیقتل القمل مجرب. و یربط نیاً علی الاورام الفلغمونیه و لسع الزنابیر فیسکنها و یفجر الدبیلات و اذا طبخ و هرس بالاسفیداج حلل البثور طلاء و هو یصدع المبرودین و یضعف معدتهم و یبطی ٔ بالهضم و یصلحه طبخه بدهن اللوز و الدارصینی و شربه عصارته عشره دراهم و بدله السلق المغسول. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 1 ص 43، 44). اسپاناج. (غیاث اللغات). اسفناج. اسفناخ. اسپناج. سپاناخ. اسپناخ. اسفاناخ
اسبانبر. در مشرق تیسفون محلۀ اسپانبر واقع بود و این محلی است که امروزه بقعۀ سلمان پاک که از آثار اسلامی است در آن دیده میشودو هم در آنجا آثار خرابه های بسیار موجود است که طاق کسری را احاطه کرده اند. این اراضی ظاهراً باغ و بستان کاخ شاهی بوده است. زاویۀ دیواری که امروز ’بستان کسری’ میخوانند در حقیقت بقیۀ دیواری است که باغ گوزنان خسرو را احاطه میکرده است. اراضی محلۀ اسپانبر از سمت جنوب محدود به بستر عتیق دجله میشده است. در این محل تلی هست که آنرا خزانۀ کسری مینامند و ظاهراً بنیان بنای عظیمی در زیر آن پنهان است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 270، 272، 174)
اَسْبانْبَر. در مشرق تیسفون محلۀ اسپانبر واقع بود و این محلی است که امروزه بقعۀ سلمان پاک که از آثار اسلامی است در آن دیده میشودو هم در آنجا آثار خرابه های بسیار موجود است که طاق کسری را احاطه کرده اند. این اراضی ظاهراً باغ و بستان کاخ شاهی بوده است. زاویۀ دیواری که امروز ’بستان کسری’ میخوانند در حقیقت بقیۀ دیواری است که باغ گوزنان خسرو را احاطه میکرده است. اراضی محلۀ اسپانبر از سمت جنوب محدود به بستر عتیق دجله میشده است. در این محل تلی هست که آنرا خزانۀ کسری مینامند و ظاهراً بنیان بنای عظیمی در زیر آن پنهان است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 270، 272، 174)
شهری مستحکم در ایالت براندبورگ پروس در 14 هزارگزی غربی برلن. این شهر قلعۀ استواری دارد. متهمین سیاسی را در این حصار زندانی میساختند، یک دارالشفا و یک کار خانه اسلحه و کار خانه کنیاک سازی و کار خانه منسوجات ابریشمی و توربافی هم وجود دارد. (قاموس الاعلام ترکی) ، در اصطلاح بنّایان، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو. بدنۀ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت
شهری مستحکم در ایالت براندبورگ پروس در 14 هزارگزی غربی برلن. این شهر قلعۀ استواری دارد. متهمین سیاسی را در این حصار زندانی میساختند، یک دارالشفا و یک کار خانه اسلحه و کار خانه کنیاک سازی و کار خانه منسوجات ابریشمی و توربافی هم وجود دارد. (قاموس الاعلام ترکی) ، در اصطلاح بنّایان، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو. بدنۀ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت
در کشتی، فن کمرتاب را بکار بردن. (فرهنگ فارسی معین) : در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ قبل شود
در کشتی، فن کمرتاب را بکار بردن. (فرهنگ فارسی معین) : در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ قبل شود
اصفهان. اسپهان. سپاهان. صفاهان. اصفاهان. مؤلف فرهنگ رشیدی گوید: و از اسپاه مأخوذ است اسپاهان، چه آن شهر همیشه موضع اقامت سپاه ایران بوده و در آن سگ نیز بسیار می بودچنانچه مؤلف تاریخ اصفهان علی بن حمزه گفته و الف ونون برای نسبت است. رجوع به اسپهان و اصفهان شود
اصفهان. اسپهان. سپاهان. صفاهان. اصفاهان. مؤلف فرهنگ رشیدی گوید: و از اسپاه مأخوذ است اسپاهان، چه آن شهر همیشه موضع اقامت سپاه ایران بوده و در آن سگ نیز بسیار می بودچنانچه مؤلف تاریخ اصفهان علی بن حمزه گفته و الف ونون برای نسبت است. رجوع به اسپهان و اصفهان شود
شارل. سرتیپ فرانسوی. مولد سساک. وی لوئی ناپلئون را در کودتای دوم دسامبر یاری کرد و بسال 1858 وزیر داخله گردید و در ماژنتا کشته شد. (1815- 1859 میلادی)
شارل. سرتیپ فرانسوی. مولد سِساک. وی لوئی ناپلئون را در کودتای دوم دسامبر یاری کرد و بسال 1858 وزیر داخله گردید و در ماژِنتا کشته شد. (1815- 1859 میلادی)
همان اسپاناخ است که تره ای است معروف. (رشیدی). اسفناج است و آن سبزی باشد که در آش و شله و پلاو کنند. (برهان) (آنندراج). نام ترۀ پالک. (غیاث). اسبناج. اسفناج: من سپاناخ توام هر چم پزی باترش با یا که شیرین می سزی. مولوی. رجوع به اسپناج، اسفناج و سپاناج شود
همان اسپاناخ است که تره ای است معروف. (رشیدی). اسفناج است و آن سبزی باشد که در آش و شله و پلاو کنند. (برهان) (آنندراج). نام ترۀ پالک. (غیاث). اسبناج. اسفناج: من سپاناخ توام هر چِم پزی باترش با یا که شیرین می سزی. مولوی. رجوع به اسپناج، اسفناج و سپاناج شود
رجوع به اسفاناج شود: غذا، کشکاب گندم و اسفاناخ... و ماش مقشر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و طعام او مزورۀ بکشک جو باشد... و ماش پوست کنده و اسفاناخ بروغن بادام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
رجوع به اسفاناج شود: غذا، کشکاب گندم و اسفاناخ... و ماش مقشر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و طعام او مزورۀ بکشک جو باشد... و ماش پوست کنده و اسفاناخ بروغن بادام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)