جدول جو
جدول جو

معنی اسلیم - جستجوی لغت در جدول جو

اسلیم
موضعی در مغرب چشمه بید، در حدود جنوبی مروالرود
لغت نامه دهخدا
اسلیم
اسلام
تصویری از اسلیم
تصویر اسلیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلام
تصویر اسلام
(پسرانه)
دین پیروان محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استیم
تصویر استیم
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
مملکت، کشور، در علم جغرافیا ناحیه ای از کرۀ زمین که وضعیت آب و هوایی مشخصی داشته باشد، در علم جغرافیا وضعیت آب و هوایی هر ناحیه، در علم جغرافیا هر یک از هفت قسمت خشکی های عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آن ها با هم نیم ساعت اختلاف دارد
فرهنگ فارسی عمید
از ادیان سامی که در حدود سال ۶۱۱ میلادی به وسیلۀ محمدبن عبداللّه، پیامبر این دین، رواج پیدا کرد و کتاب آسمانی آن قرآن است، داخل شدن در صلح و آشتی، داخل شدن در دین اسلام، مسلمان شدن، تسلیم شدن، منقاد شدن، گردن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلیح
تصویر اسلیح
اسلنج، گیاهی با شاخه های دراز و زرد رنگ، برگ های باریک و ریشۀ سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نوعی نقاشی. هلو زدن. (مجموعۀ لغت خسروی کرمانشاهانی). رجوع باسلیم خطائی و اسلیمی خطائی شود
لغت نامه دهخدا
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلیح
تصویر اسلیح
از گیاهان اسپرگ اسپرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
ماخوذ از یونانی، مملکت، کشور، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
سلام کردن، تحیت و تکریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
((تَ))
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
کشور، مملکت، ولایت، جمع اقالیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیم
تصویر استیم
((اِ))
چرک و عفونت زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلیمی
تصویر اسلیمی
((اِ))
نوعی از نقش و نگار، مرکب از ساقه های حلزونی شکل گل های مختلف با برگ های متنوع که در کتیبه ها، نقاشی ها، کاشی کاری ها و گچ بری ها ترسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
((اِ))
تسلیم شدن، فرمان بردن، دینی که محمدبن عبدالله (ص) آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
آب و هوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
واگذاری، گردن نهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
Surrender, Submission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
soumission, reddition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
sottomissione, resa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
การส่ง , การยอมแพ้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
indiening, overgave
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
sumisión, rendición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
poddanie, poddanie się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
submissão, rendição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
提交 , 投降
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
подання , капітуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
Einreichung, Kapitulation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
подчинение , капитуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
penyerahan, menyerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی