جدول جو
جدول جو

معنی اسله - جستجوی لغت در جدول جو

اسله
(اَ سَ لَ)
یک اسل.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
سلاح ها، آلاتی که در جنگ به کار برود، آلتهای جنگ، جمع واژۀ سلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابله
تصویر ابله
ساده لوح، نادان، کودن، کم خرد، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
مکان توقف کشتی ها برای تخلیه و بارگیری، بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصله
تصویر اصله
واحد شمارش درخت مثلاً یک اصله درخت، درخت، نهال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسوه
تصویر اسوه
قدوه، مقتدا، پیشوا، پیشرو، الگو، سرمشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استه
تصویر استه
خسته، درمانده، ستوه، بستوه، استوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجله
تصویر اجله
جلیل، بزرگوار، کلان سال و محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسره
تصویر اسره
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسنه
تصویر اسنه
سنان ها، قطعه های آهن نوک تیز که بر سر چوب دستی یا نیزه نصب کنند، سرنیزه ها، جمع واژۀ سنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
سلامت، سالم تر، درست تر، سلیم تر، بی گزندتر، بسلامت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصله
تصویر اصله
یک ریشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشله
تصویر اشله
زیر زره ها: جامه ای که زیرزره پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
آسانتر، سهل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجله
تصویر اجله
جمع جلیل، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلط
تصویر اسلط
مسلط تر، دراز زبانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنه
تصویر اسنه
جمع سنان، سر نیزه ها، جمع سن، دندان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلس
تصویر اسلس
سلیس تر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ذلیل، نرم دلان، خواران خوارشدگان، جمع ذلیل ذلیل شدگان خوار شدگان خواران،جمع ذلول نرم شوندگان نرم دن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دلیل، فرنودها (فرنود دلیل) گواهان پروهانان، جمع دلیل راهنمایان حجتها برهانها. یا ادله اربعه. دلیلهای چهارگانه: کتاب و سنت و اجماع و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبهایی چون دو اسپه (با در اسپ به وسیله دو اسپ) و سه اسپه (با سه اسپ به وسیله سه اسپ) بکار میرود. سپاه لشکر عسکر قشون
فرهنگ لغت هوشیار
جزو ماهیان فلس دار حلال گوشت بحر خزر است. ماهیی است بزرگ و سر برهنه که دهانی فراخ دارد و ریشو میباشد و دو ردیف دندان در دهان دارد اسبیله اسبیلی
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
ماده شیر آغل (جایگاهی که برای گوسپندان سازند، گوشتخوار جانور، گشت زمین پرهونی که زمین در یک سال می پیماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلخ
تصویر اسلخ
ناپخته، پیسی گرفته، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوه
تصویر اسوه
مقتدا وپیشرو
فرهنگ لغت هوشیار
آلت جنگ مانند، تیغ، تیر، نیزه، سلاح، اسلحه آتشی، توپ، تفنگ، نارنجک وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلح
تصویر اسلح
پیسه دار کفیده پای کوژپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلا
تصویر اسلا
فراموشانیدن کسی را چیزی، اندوه بدر بردت، تسلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
بندر، لنگرگاه، بار انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابله
تصویر ابله
((اَ لَ))
کم خرد، نادان، ناآگاه، پپه، پخمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجله
تصویر اجله
((اَ جِ ل َّ یا لِّ))
جمع جلیل، بزرگان، مهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
بارانداز، لنگرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
جنگ افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابله
تصویر ابله
پخمه، سبک سر، سبک سر، گول
فرهنگ واژه فارسی سره