جدول جو
جدول جو

معنی اسلما - جستجوی لغت در جدول جو

اسلما
گیاهی است که نام لاتین آنmacooata saisb aeta، graeca iriioca moech است و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلما
تصویر سلما
(دخترانه)
نام زنان عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
(پسرانه)
دین پیروان محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسما
تصویر اسما
(دخترانه)
جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
از ادیان سامی که در حدود سال ۶۱۱ میلادی به وسیلۀ محمدبن عبداللّه، پیامبر این دین، رواج پیدا کرد و کتاب آسمانی آن قرآن است، داخل شدن در صلح و آشتی، داخل شدن در دین اسلام، مسلمان شدن، تسلیم شدن، منقاد شدن، گردن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
سالم تر، بی گزندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسما
تصویر اسما
اسم ها، نامها، جمع واژۀ اسم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
مخفف اسماء عربی:
و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟
ناصرخسرو.
ناموخت خدای ما مر آدم را
چون عور و برهنه گشت جز کاسما
بررس که چه بود نیک آن اسما
منگر بدروغ عامه وغوغا.
ناصرخسرو.
طویلۀ سخنش سی ّویک جواهر داشت
نهادمش ببهای هزارویک اسما.
خاقانی.
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را زآدم اسما می گشود.
(مثنوی چ علاءالدوله ص 51 س 11).
آدمی کو علّم الاسما بگ است
با تک چون برق این سگ بی تگ است.
مولوی، اسماء بنت یزید، بقول ابن اثیر یکی از صحابیات است و در وقعۀ یرموک حضور داشت و با یک اصله تیر چادر نه تن از دشمنان را مقتول کرد و اوخالۀ معاذ بن جبل صحابیست. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
کوه اسلم، کوهی است بخراسان که خط سرحدی ایران و روسیه از شمالی ترین قلۀ آن میگذرد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
مؤلف عقدالفرید آرد: قال الشاعر:
و اذا تکون کریهه فرّجتها
ادعو باسلم مره ورباح.
یرید التطیرباسلم و رباح، للسلامه والربح.
(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 140)
طفی. شاخه های مقل
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
یا عرق اسلم. باسلیق ابطی است. یعنی رگ باسلامت تر و باسلیق ابطی را باسلامت تر از بهر آن گفته اند که اندر زیر آن شریان نیست و اندر زیر باسلیق مادیان شریان است. و نیش رگ زن بخطا بشریان نیاید. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نعت تفضیلی از سلامت. سالم تر. بسلامت تر. درست تر. سلیم تر. بی گزندتر: اسلم طرق این است... اسلم شقوق فلان است
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لُ)
نامی از نامهای مردان عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
جمع واژۀ سلم
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
نهری ببصره اسلم بن زرعه را و آنرا معاویه باسلم باقطاع داده بود. و یاقوت گوید این اصطلاحی قدیم است اهل بصره را که چون نهر و قریه ای را بمردی نسبت کنند در آخر اسم وی الف و نونی افزایند چنانکه گویندعبادان بعباد بن الحصین و زیادان منسوب بزیاد و حتی گویند عبداللان منسوب بعبداﷲ است و گویا این نسبت ایرانی باشد زیرا اکثر مردم این قریه ها تاکنون ایرانیانند. (معجم البلدان: اسلمان). و رجوع بجزو 2 چ مصر ص 201 در مادۀ ’بصره’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام قبیله ایست از عرب. (انساب سمعانی ص 6 ب).
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / عَ سِ)
درختچه ای است مشهور به کتوس. رجوع به کتوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب باسلم بن افصی بن حارثه بن عمرو. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام وادیی است در علات از زمین یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سلم و سلم
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عابد. عابدی بزمان رسول صلوات الله علیه. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گردن نهادن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
پیرعلی بادک. از امرای بزرگ اطراف همدان بود. بگریخت و بشیراز آمد، شاه شجاع او را تربیت کرد و طبل و علم و لشکر و اسباب داد و بشوشتر فرستادو فتح کرد و نوکری اسلام نام را آنجا بنشاند و خود ببغداد رفت. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 721). و رجوع بتاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 ص 305، 308 و 449 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالما
تصویر سالما
با سلامت، در حال سلامت، بی گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلا
تصویر اسلا
فراموشانیدن کسی را چیزی، اندوه بدر بردت، تسلیت
فرهنگ لغت هوشیار
نامهای آفریدگار جل جلاله، جمع اسم، نام ها، دانش ها نام نهادن نامگذاری روانه کردن، جمع اسم. نامها، جمع آن اسامی، معارف حقایق علوم. یا اسما اعلام. یا اسما حسنی. اهم نامهای الهی که تعداد آنها را نود و نه دانسته اند. یا اسما خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
سلامت، سالم تر، درست تر، سلیم تر، بی گزندتر، بسلامت تر
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلما
تصویر مسلما
بی برو برگرد بی چون و چرا قطعایقینا محققا، مسلما فردا خواهد آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
((اَ لَ))
سالم تر، درست تر، بی گزندتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
((اِ))
تسلیم شدن، فرمان بردن، دینی که محمدبن عبدالله (ص) آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلما
تصویر مسلما
بی گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
البته، بی شبهه، به یقین، بدون شک، بی شک، حتما، قطع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناسزا و توهین زنان به یکدیگر به گونه ای که یکی دیگری را به
فرهنگ گویش مازندرانی
ورم و آماس، التهاب
فرهنگ گویش مازندرانی