جدول جو
جدول جو

معنی اسفیان - جستجوی لغت در جدول جو

اسفیان
(اِ)
دهی از دهستان کمهروکاکان بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 42000 گزی شمال اردکان و 16000 گزی شوسۀ اردکان به تل خسروی. کوهستانی. سردسیر و مالاریائی. دارای 464 تن سکنه. فارسی و لری زبان. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوبات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسپیان
تصویر آسپیان
(پسرانه)
آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
ظرف کوچک استوانه ای و شیشه ای یا بلوری برای خوردن چای و مایعات دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیذان
تصویر استیذان
اذن خواستن، اجازه خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(اَسْ)
اندوهگین
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
تثنیۀ کذاب، دو کذاب و مقصود مسیلمهالحنفی و اسودالعنسی است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به مسیلمه و اسودبن کعب عنسی شود
لغت نامه دهخدا
چیزی است شبیه به آنچه نجاران فانه نامند و طرف تیز آن را زیر چیزهای سنگین کنند و بکوبند تا فرورود و بیشتر در کندن سنگها از کوه بکار برند
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان فراهان علیا، بخش فرمهین شهرستان اراک، 10000 گزی شمال باختر فرمهین سر راه فرعی اتومبیل رو بلوک ضیاءالملک. دامنه. سردسیر. سکنه 204 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه جات، چغندر قند. شغل اهالی زراعت و گله داری، قالیچه بافی مرغوب. راه آن مالرو است. از فرمهین در تابستان اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شاعری اساطیری از اهالی اسکاتلند، در مائۀ سوم میلادی، پسر فن گال، پادشاه مرون. گویند در محاربۀ با رومیان شرکت داشته و دچار بلایا و مصائب گردیده و چشمش نابینا شده است و در هنگام پیری در کوههای اسکاتلند انزوا اختیار کرده و به تغنی اشعاری که درباره محاربۀ با رومیان سروده بود تسلی می یافت. ماک فرس به نام وی در 1760 میلادی مجموعه ای از اشعار را منتشر کرد
لغت نامه دهخدا
نام پدر فریدون، پادشاه پیشدادی. مؤلف مجمل التواریخ و القصص در ص 26 آرد: افریدون بن اثفیان اندر شاهنامه آتبین گوید پدر افریدون را، و بدیگر نسختها اتفیال، و نسب را ذکر کرده شد، فریدون بن اتفیال بن همایون بن جمشید الملک - انتهی. این نام در اوستا اثویّه است که در فارسی به آبتین (بجای آتبین) تحریف شده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسفیذان. شهرکی کوچک است و حصاری دارد و قهستان دیهی بزرگ است و هر دوسردسیرند و در کوه آنجا غاری عظیم و محکم است که ایشانرا در ایّام مخوف پناه باشد. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج چ بریل مقالۀ 3 ص 122). اسفیدان و قهستان هم مانند کوردست سردسیر است سخت و آنجا شگفتی است محکم در کوه. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 1230). شهر کوچکی است در فارس و حصاری دارد. (مرآت البلدان ج 1 ص 40)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
یکی از قرای ری که آنرا اسفذن به اسقاط یاء هم گفته اند و بدان منسوب است علی بن ابی بکر الرازی الاسفیذنی. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
نام فرقه ای یهود در عصر مکابیان. آنان روزگار به زهد میگذاشتند و دور از شهرها میزیستند و از ازدواج خودداری میکردند
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
دو جانب شرم زنان. (شعوری). مصحف اسکتان و عربیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از استیذان
تصویر استیذان
اجازه خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوان
تصویر استوان
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیار
تصویر استیار
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاف
تصویر استیاف
بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمان
تصویر استمان
زنهار خواهی، پناه خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفین
تصویر اسفین
یونانی تازی گشته گاوه از ابزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنان
تصویر استنان
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیسان
تصویر استیسان
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیطان
تصویر استیطان
مانده گار ساختن جایباش ساختن، میهن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفینان
تصویر ارفینان
رمیدن، باز آرمیدن، فرو نشستن خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکان
تصویر استکان
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
((اَ یا اُ))
میگو، بابونه سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوان
تصویر استوان
((اُ تُ))
استوار، پایدار، قابل اعتماد، امین، مضبوط
فرهنگ فارسی معین
((اِ تِ))
ظرف کوچک استوانه ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیذان
تصویر استیذان
((اِ))
اجازه خواستن، اذن طلبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
((اِ دَ))
گرفتن، ستیدن، ستدن
فرهنگ فارسی معین