پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگ خوٰار، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، سفرود، قطات
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سَنگ خوٰار، سَنگخوٰاره، سَنگخوٰارَک، سَفرود، قَطات
حسام الدوله اردشیر بن حسن. هفتمین سلطان دومین دولت اصفهبدان (ملوک جبال) طبرستان بود که بسال 567 هجری قمری بسلطنت رسید. وی مدت سی سال در طبرستان سلطنت کرد و بسال 571 طغرل بن ارسلان را پناه داد. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 286 و تاریخ ابن اسفندیار ج 1 ص 115 و 116 شود علی بن شهریار علاءالدوله. چهارمین سلطان دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) بود و بسال 511 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 107 و 108 و فهرست تاریخ ادبیات صفا ج 2 شود شروین بن رستم (شروین دوم). یازدهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان در مازندران بود و از خاندان باوند بشمارمیرفت. وی را ملک الجبال می گفتند و بسال 282 هجری قمریبه سلطنت رسید. رجوع به فهرست تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ذیل شروین و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 411 شود هرمز. اسپهبد خراسان بود که خسروپرویز او را به جنگ بهرام چوبین فرستاد. وی را فرخ هرمز و اصفهبد بزرگ نیز میگفتند، چه در آن عهد در میان ایرانیان از وی اسپهبدی بزرگتر و والاتر نبود. وی آزرمیدخت را بزنی خواست. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 99 و 110 شود علاءالدوله حسن بن رستم، ملقب به شرف الملک. ششمین سلطان دومین دولت اصفهبدان طبرستان (ملوک جبال) بود و به سال 560 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 109 و 114 شود شاپور (جعفر) بن شهریار. هشتمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 210 هجری قمری بسلطنت رسید. وی 12 سال پادشاهی کرد و درروزگار وی داعی کبیر خروج کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود سرخاب (اول) بن باو. سومین سلطان نخستین دولت اصفهبدان مازندران و از خاندان باوند بود و بسال 68 هجری قمری بسلطنت رسید. و مدت سی سال سلطنت کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود مازیار. ابن اسفندیار در ذیل ملوک و اکابر و... طبرستان آرد: ازمتقدمان اصفهبد مازیار بود که ازو کافی تر پادشاه بعهد او نبود. رجوع به فهرست تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2، و مازیار شود نجم الدوله قارن بن شهریار. پسر بزرگتر حسام الدوله بود و دومین سلطان دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) بود و بسال 503 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 419 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود سرخاب (دوم) بن مردان. پنجمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان و از خاندان باوند بود و بسال 135 هجری قمری بسلطنت رسید و مدت 10 سال سلطنت کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود شمس الملوک رستم بن اردشیر. هشتمین سلطان دومین دولت اصفهبدان (ملوک جبال) طبرستان بود که بسال 602 هجری قمری بسلطنت رسید و بسال 606 درگذشت. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 288 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 418 و 419 شود شمس الملوک محمد بن اردشیر. دومین سلطان سومین دولت اصفهبدان بود و بسال 647 هجری قمری بسلطنت رسید. ابقه وی را بسال 665 بکشت. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 287 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 شود کیخسروبن یزدجرد، ملقب به رکن الدوله. ششمین سلطان سومین دولت اصفهبدان کینخواری (عمال ایلخانان در آمل) بود و بسال 714 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود رستم (اول) بن سرخاب بن قارن. دهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 253 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 418 شود فخرالدوله حسن بن کیخسرو. هشتمین سلطان سومین دولت اصفهبدان کینخواری عمال ایلخانان در آمل بود و بسال 734 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود حسام الدوله اردشیر بن کینخوار. نخستین سلطان سومین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 635 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود شمس الملوک رستم بن قارن. سومین سلطان دومین دولت اصفهبدان یا ملوک جبال طبرستان بود که بسال 511 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 286 شود یزدجردبن شهریار تاج الدوله. چهارمین سلطان دولت سوم اصفهبدان تبرستان بود و بسال 675 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود دارابن رستم بن شروین. سیزدهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 355 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود شرف الملوک بن کیخسرو. هشتمین سلطان سومین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 728 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود ناصرالدوله شهریاربن یزدجرد. پنجمین شهریار سومین دولت اصفهبدان بود و بسال 698 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود او نخستین سلطان نخستین دولت اصفهبدان در طبرستان بود و بسال 45 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود
حسام الدوله اردشیر بن حسن. هفتمین سلطان دومین دولت اصفهبدان (ملوک جبال) طبرستان بود که بسال 567 هجری قمری بسلطنت رسید. وی مدت سی سال در طبرستان سلطنت کرد و بسال 571 طغرل بن ارسلان را پناه داد. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 286 و تاریخ ابن اسفندیار ج 1 ص 115 و 116 شود علی بن شهریار علاءالدوله. چهارمین سلطان دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) بود و بسال 511 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 107 و 108 و فهرست تاریخ ادبیات صفا ج 2 شود شروین بن رستم (شروین دوم). یازدهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان در مازندران بود و از خاندان باوند بشمارمیرفت. وی را ملک الجبال می گفتند و بسال 282 هجری قمریبه سلطنت رسید. رجوع به فهرست تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ذیل شروین و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 411 شود هرمز. اسپهبد خراسان بود که خسروپرویز او را به جنگ بهرام چوبین فرستاد. وی را فرخ هرمز و اصفهبد بزرگ نیز میگفتند، چه در آن عهد در میان ایرانیان از وی اسپهبدی بزرگتر و والاتر نبود. وی آزرمیدخت را بزنی خواست. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 99 و 110 شود علاءالدوله حسن بن رستم، ملقب به شرف الملک. ششمین سلطان دومین دولت اصفهبدان طبرستان (ملوک جبال) بود و به سال 560 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 109 و 114 شود شاپور (جعفر) بن شهریار. هشتمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 210 هجری قمری بسلطنت رسید. وی 12 سال پادشاهی کرد و درروزگار وی داعی کبیر خروج کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود سرخاب (اول) بن باو. سومین سلطان نخستین دولت اصفهبدان مازندران و از خاندان باوند بود و بسال 68 هجری قمری بسلطنت رسید. و مدت سی سال سلطنت کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود مازیار. ابن اسفندیار در ذیل ملوک و اکابر و... طبرستان آرد: ازمتقدمان اصفهبد مازیار بود که ازو کافی تر پادشاه بعهد او نبود. رجوع به فهرست تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2، و مازیار شود نجم الدوله قارن بن شهریار. پسر بزرگتر حسام الدوله بود و دومین سلطان دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) بود و بسال 503 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 419 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود سرخاب (دوم) بن مردان. پنجمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان و از خاندان باوند بود و بسال 135 هجری قمری بسلطنت رسید و مدت 10 سال سلطنت کرد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417 شود شمس الملوک رستم بن اردشیر. هشتمین سلطان دومین دولت اصفهبدان (ملوک جبال) طبرستان بود که بسال 602 هجری قمری بسلطنت رسید و بسال 606 درگذشت. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 288 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 418 و 419 شود شمس الملوک محمد بن اردشیر. دومین سلطان سومین دولت اصفهبدان بود و بسال 647 هجری قمری بسلطنت رسید. ابقه وی را بسال 665 بکشت. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 287 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 420 شود کیخسروبن یزدجرد، ملقب به رکن الدوله. ششمین سلطان سومین دولت اصفهبدان کینخواری (عمال ایلخانان در آمل) بود و بسال 714 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود رستم (اول) بن سرخاب بن قارن. دهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 253 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 418 شود فخرالدوله حسن بن کیخسرو. هشتمین سلطان سومین دولت اصفهبدان کینخواری عمال ایلخانان در آمل بود و بسال 734 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود حسام الدوله اردشیر بن کینخوار. نخستین سلطان سومین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 635 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود شمس الملوک رستم بن قارن. سومین سلطان دومین دولت اصفهبدان یا ملوک جبال طبرستان بود که بسال 511 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 286 شود یزدجردبن شهریار تاج الدوله. چهارمین سلطان دولت سوم اصفهبدان تبرستان بود و بسال 675 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود دارابن رستم بن شروین. سیزدهمین سلطان نخستین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 355 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود شرف الملوک بن کیخسرو. هشتمین سلطان سومین دولت اصفهبدان طبرستان بود که بسال 728 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود ناصرالدوله شهریاربن یزدجرد. پنجمین شهریار سومین دولت اصفهبدان بود و بسال 698 هجری قمری به امارت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287 شود او نخستین سلطان نخستین دولت اصفهبدان در طبرستان بود و بسال 45 هجری قمری بسلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286 شود
منسوب به اصفهبد، ظلیم اصک، شترمرغ نر سست زانو، قوی و توانا تندار سخت خلقت از مردم و جز آن. (منتهی الارب). قوی از مردمان و جز آنان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
منسوب به اصفهبد، ظلیم اصک، شترمرغ نر سست زانو، قوی و توانا تندار سخت خلقت از مردم و جز آن. (منتهی الارب). قوی از مردمان و جز آنان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
اسبهبد. کوره ای در طبرستان و شاید بنام بعض ملوک آن ناحیه نامیده شده باشد. (معجم البلدان) : چون لشکرها جمع شد فرمان فرمود (الجایتو) که از چهار راه بگیلان درآیند والا (کذا) امیر چوپان را مقرر فرمود که از راه اردبیل بحدود سباده و اسبهبد و کسکر و آن نواحی درآید. (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 11)
اسبهبد. کوره ای در طبرستان و شاید بنام بعض ملوک آن ناحیه نامیده شده باشد. (معجم البلدان) : چون لشکرها جمع شد فرمان فرمود (الجایتو) که از چهار راه بگیلان درآیند والا (کذا) امیر چوپان را مقرر فرمود که از راه اردبیل بحدود سباده و اسبهبد و کسکر و آن نواحی درآید. (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 11)
دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 10000 گزی خاوری قاین سر راه اتومبیل رو قاین به رشخوار. دامنه. معتدل. سکنه 40 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، چغندر، تریاک، زعفران. شغل اهالی زراعت و مالداری. صنایع دستی آن قالیچه بافی. راه آن اتومبیل رو. دبستان دارد. معدن آهن در قسمت خاوری آن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 10000 گزی خاوری قاین سر راه اتومبیل رو قاین به رشخوار. دامنه. معتدل. سکنه 40 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، چغندر، تریاک، زعفران. شغل اهالی زراعت و مالداری. صنایع دستی آن قالیچه بافی. راه آن اتومبیل رو. دبستان دارد. معدن آهن در قسمت خاوری آن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سنگ خوارک باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ ببزرگی گنجشک و چند پر مانند شاخی بر سر دارد و بعربی قطا نامند. اگر استخوان او را بسوزانند و بسایند و با روغن زیت بجوشانند و بر داءالثعلب و سر کچل مالند موی برآورد. (برهان) (جهانگیری). سنگ خوار که بعربی قطا گویند. (رشیدی). اثواء. اسپرو. (الابنیه). مخفف آن سفرود. سنگ خور. سنگ خوار. (زمخشری). سنگ خواره. کسک: گفت اسفرود میگوید من سکت سلم. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 4 ص 152 س 8 ببعد). پیش عمان کی نماید آب رود پیش شاهین چون ببازد اسفرود. ؟ (ازسروری)
سنگ خوارک باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ ببزرگی گنجشک و چند پر مانند شاخی بر سر دارد و بعربی قطا نامند. اگر استخوان او را بسوزانند و بسایند و با روغن زیت بجوشانند و بر داءالثعلب و سر کچل مالند موی برآورد. (برهان) (جهانگیری). سنگ خوار که بعربی قطا گویند. (رشیدی). اثواء. اسپرو. (الابنیه). مخفف آن سفرود. سنگ خور. سنگ خوار. (زمخشری). سنگ خواره. کسک: گفت اسفرود میگوید من سکت سلم. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 4 ص 152 س 8 ببعد). پیش عمان کی نماید آب رود پیش شاهین چون ببازد اسفرود. ؟ (ازسروری)
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 18000 گزی جنوب خاوری بیرجند. کوهستانی. معتدل. سکنه 534 تن. آب از قنات. محصولات غلات، میوه، پیلۀ ابریشم، بادام. شغل اهالی زراعت، مالداری، کرباس بافی. راه مالرو است. کلدنه گلیان و چشمۀ عباس کاظم جزء همین ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، روشن. درخشان. تابان. رجوع به اسپید و سفید شود، جزء مقدم بعض امکنه مانند اسفیدجوی و اسفیدچشمه و اسفیددز و اسفیددشت و اسفیدبان و اسفیدجان و اسفیدرودبار. و در ’دراسفید’ جزء مؤخر است
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 18000 گزی جنوب خاوری بیرجند. کوهستانی. معتدل. سکنه 534 تن. آب از قنات. محصولات غلات، میوه، پیلۀ ابریشم، بادام. شغل اهالی زراعت، مالداری، کرباس بافی. راه مالرو است. کلدنه گلیان و چشمۀ عباس کاظم جزء همین ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، روشن. درخشان. تابان. رجوع به اسپید و سفید شود، جزء مقدم بعض امکنه مانند اسفیدجوی و اسفیدچشمه و اسفیددز و اسفیددشت و اسفیدبان و اسفیدجان و اسفیدرودبار. و در ’دراسفید’ جزء مؤخر است
معرب اسپهبد. مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف آرد: ایرانیان مراتبی داشتند که بزرگترین آنها پنج پایه بود و صاحبان این مراتب واسطۀ میان پادشاه و مردم بودند. و نخستین و برترین آنها موبذ بود بمعنی نگهبان دین زیرادین بلغت ایشان مو و بذ نگهبان است و موبذان موبذ رئیس موبدها و قاضی القضات است... و هیربذان در ریاست فروتر از موبدان باشند. پایۀ دوم وزیر است و نام آن ’بزرگفرمذار’ و بمعنی بزرگترین مأمور است. سوم اصفهبذ یا اصبهبد است و آن امیر امیرانست بمعنی نگهبان سپاه، زیرا سپاه اسپه و بذ نگهبان است. چهارم دبیربذبمعنی نگهبان نویسندگان و پنجم تخشه بذ بمعنی نگهبان همه کسانی که با دست خویش رنج میکشند و وسایل معاش فراهم آرند، چون پیشه وران و کشاورزان و بازرگانان وجز آنان. و رجوع به اسپهبد و سپهبد و اصبهبد شود
معرب اسپهبد. مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف آرد: ایرانیان مراتبی داشتند که بزرگترین آنها پنج پایه بود و صاحبان این مراتب واسطۀ میان پادشاه و مردم بودند. و نخستین و برترین آنها موبذ بود بمعنی نگهبان دین زیرادین بلغت ایشان مو و بذ نگهبان است و موبذان موبذ رئیس موبدها و قاضی القضات است... و هیربذان در ریاست فروتر از موبدان باشند. پایۀ دوم وزیر است و نام آن ’بزرگفرمذار’ و بمعنی بزرگترین مأمور است. سوم اصفهبذ یا اصبهبد است و آن امیر امیرانست بمعنی نگهبان سپاه، زیرا سپاه اسپه و بذ نگهبان است. چهارم دبیربذبمعنی نگهبان نویسندگان و پنجم تخشه بذ بمعنی نگهبان همه کسانی که با دست خویش رنج میکشند و وسایل معاش فراهم آرند، چون پیشه وران و کشاورزان و بازرگانان وجز آنان. و رجوع به اسپهبد و سپهبد و اصبهبد شود
حمدالله مستوفی در ذیل بقاع جیلانات آرد: از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات ’فه’ و عرض از خط استوا ’لخ’، شهری وسط است حاصلش غله و برنج و اندکی میوه باشد ولایت بسیار است و قریب صد پاره دیه از توابع اوست، حقوق دیوانیش دو تومان و نه هزار دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 162). و رجوع به اسپهبد شود
حمدالله مستوفی در ذیل بقاع جیلانات آرد: از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات ’فه’ و عرض از خط استوا ’لخ’، شهری وسط است حاصلش غله و برنج و اندکی میوه باشد ولایت بسیار است و قریب صد پاره دیه از توابع اوست، حقوق دیوانیش دو تومان و نه هزار دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 162). و رجوع به اسپهبد شود
ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود
ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
ماه دوازدهم سال شمسی و ماه سوم زمستان، روز پنجم از هر ماه شمسی، یکی از امشاسپندان نماینده بردباری و سازش اهورا و نگاهبان زمین، گیاهی است از تیره سدابیان که بیشتر در نواحی مرکزی و شرقی و جنوبی و غربی آسیا در آب و هوای بحر الرومی یا معتدل و نواحی استوایی میروید اسپند سپند حرمله سداب بری
ماه دوازدهم سال شمسی و ماه سوم زمستان، روز پنجم از هر ماه شمسی، یکی از امشاسپندان نماینده بردباری و سازش اهورا و نگاهبان زمین، گیاهی است از تیره سدابیان که بیشتر در نواحی مرکزی و شرقی و جنوبی و غربی آسیا در آب و هوای بحر الرومی یا معتدل و نواحی استوایی میروید اسپند سپند حرمله سداب بری