معنی اسعی در لغت نامه دهخدا

موضعی است بیمن. (منتهی الارب)، سپیدی های روز. (غیاث)، جَمعِ واژۀ سِفْر. نامه ها. کتابهای بزرگ. کتاب های کلان. (غیاث) : اسفار خمسۀ تورات. مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً بئس مثل القوم الذین کذبوابآیات اﷲ و اﷲ لایهدی القوم الظالمین. (قرآن 5/62)، جَمعِ واژۀ سفیر. مسافران. (غیاث) (آنندراج)

معنی اسعی در لغت نامه دهخدا

نعت تفضیلی از سعی. ساعی تر. کوشاتر. کوشنده تر.، - امثال:، اسعی من رِجْل، قال حمزه لاادری اَ رجل الانسان یراد بها ام رجل الجراد، قلت اکثرالحیوانات یسعی علی الرجل فلایبعد ان یراد به رجل الانسان و غیره التی یسعی علیها. (مجمع الامثال میدانی)، بی برگ شدن درخت، سخت شدن جنگ. (منتهی الارب)، روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح. (منتهی الارب) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 96). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. (جهانگشای جوینی)، نماز بروشنی صبح کردن. (تاج المصادر بیهقی). نماز بروشنی صبح بکردن. (زوزنی). نماز گزاردن بروشنی صبح، تابان شدن روی، بر سر خود رفتن شتران، سِفار بر پشت بینی اشتر نهادن، برگهای افتاده چرانیدن شتران را. (منتهی الارب)، اظهار: بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمه تاریخ یمینی 26)

معنی اسعی - جستجوی لغت در جدول جو

اسعی

لغت نامه دهخدا

اسعی

لغت نامه دهخدا

اسعد

(پسرانه)

نیکبخت تر، خوشبخت تر

فرهنگ نامهای ایرانی

اسعد

سعیدتر، نیک بخت تر، خوش بخت تر

فرهنگ فارسی عمید

اسری

اسیرها، گرفتارها، بندی ها، زندانی ها، کسانی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود، جمع واژۀ اسیر

فرهنگ فارسی عمید

ساعی

سعی کننده، کوشنده، کوشا، عامل وصول باج و خراج، والی، عامل، برید، قاصد، سخن چین

فرهنگ فارسی عمید

اسکی

نوعی ورزش به صورت سرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود

فرهنگ فارسی عمید

افعی

نوعی مار بزرگ، قوی و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد، مار بزرگ

فرهنگ فارسی عمید

اسنی

بلندتر، عالی تر، رفیع تر

فرهنگ فارسی عمید

اسنی

برتر بلندتر سنی تر ارفع عالیتر بلندتر اعلی، روشنتر

فرهنگ لغت هوشیار

بسعی

شتابان وبتعجیل، بزودی

فرهنگ لغت هوشیار

اسکی

آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی

فرهنگ لغت هوشیار

ساعی

کوشنده، کوشا، جدی، کاری

فرهنگ لغت هوشیار

افعی

یک نوع مار بزرگ زهردار

فرهنگ لغت هوشیار

اسخی

بخشنده تر

فرهنگ لغت هوشیار

اسری

جمع اسیر، بردگان حرکت در شب حرکت در شب

فرهنگ لغت هوشیار

اسعا

به سخن چینی واداشتن

فرهنگ لغت هوشیار

اسعد

نیک بخت تر، سعید تر

فرهنگ لغت هوشیار

اسعر

زرد لاغر زرد نبو

فرهنگ لغت هوشیار

اسپی

اسپ بودن خاصیت و ویژگی اسپ را داشتن: (... که حیوانی جز مردمی است و جز اسپی) (دانشنامه علائی)

فرهنگ لغت هوشیار

مسعی

کوشش، راه روش سعی کوشش، مسلک راه، تصرف، جمع مساعی

فرهنگ لغت هوشیار

اسمی

منسوب به اسم، معروف با اسم و رسم صاحب اسم و عنوان

فرهنگ لغت هوشیار

افعی

نوعی مار سمی خطرناک که در دهانش علاوه بر دندان های کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند در آرواره بالا وجود دارد که به طرف عقب دهان خمیده است. درون این قلاب مجرایی است که به غده زهر کشنده راه دارد

فرهنگ فارسی معین