جدول جو
جدول جو

معنی اسعردی - جستجوی لغت در جدول جو

اسعردی
(اِ عِ)
منسوب به اسعرد، بردن باد خاک را، افکندن گیاه بهمی خار را، استر شتابرو را گرفتن و اختیار کردن. (منتهی الارب) ، برانگیختن بر سبکساری و خفت: اسفی به فلاناً، بدی رسانیدن بکسی: اسفی به، سبک و بیخرد گردیدن. (منتهی الارب) ، درشت شدن اطراف خوشۀ زرع. باداس شدن کشت. (تاج المصادر بیهقی) : اسفی الزرع، خشن اطراف سنبله. (اقرب الموارد) ، سخت کرد اطراف خوشه را. (منتهی الارب) ، لاغر گردیدن: اسفت الناقه
لغت نامه دهخدا
اسعردی
(اِ عِ)
محمد بن محمد بن عبدالعزیز ملقب به نورالدین (619- 656 ه. ق.). شاعری است که در وی مجانت و ظرافت است. وی به ملک الناصر پیوست واو را به قصائدی موسوم به ’ناصریات’ مدح گفت و او را دیوان شعر است و نیز مجموعه ای دارد بنام ’سلافه الزرجون فی الخلاعه و المجون’ شامل شعر خود او و دیگران. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 974) (فوات الوفیات ج 2 ص 161)
مسنده زینب بنت سلیمان محدّث بن هبه الله خطیب بیت لهیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپردن
تصویر اسپردن
سپردن، چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استردن
تصویر استردن
ستردن، برای مثال از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی / غم نسترد آن دل را کاو را ز غم «استردی» (مولوی۲ - ۹۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
منسوب به اسعد بن همام بن مره بن ذهل بن شیبان بن ثعلبه. (انساب سمعانی) ، دریغ خوردن. تأسف. بر گذشته حسرت آوردن، خشم گرفتن. (زوزنی). خشم گرفتن بر
لغت نامه دهخدا
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرکی
تصویر اسپرکی
منسوب به اسپرک رنگی که از اسپرک میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرده
تصویر استرده
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استردن
تصویر استردن
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپردن
تصویر اسپردن
((اِ پَ دَ))
پی سپر کردن، طی طریق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استردن
تصویر استردن
((اُ تُ دَ))
تراشیدن موی، پاک کردن، محو ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپردن
تصویر اسپردن
((اِ پُ دَ))
سپردن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استادی
تصویر استادی
((اُ))
مهارت، زیرکی، تدبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استادی
تصویر استادی
اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
Mastery, Professorial, Workmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استادی
تصویر استادی
maîtrise, professoral, savoir-faire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استادی
تصویر استادی
keahlian, profesor, keterampilan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استادی
تصویر استادی
দক্ষতা , অধ্যাপকীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از استادی
تصویر استادی
ustadi, ya uprofesa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از استادی
تصویر استادی
ustalık, profesörlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از استادی
تصویر استادی
숙련 , 교수의 , 솜씨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از استادی
تصویر استادی
熟練 , 教授の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از استادی
تصویر استادی
מִיּוּם , פרופסוריאלי , מְיוּמָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از استادی
تصویر استادی
प्रवीणता , शिक्षक का , शिल्पकला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استادی
تصویر استادی
майстерність , професорський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استادی
تصویر استادی
ความชำนาญ , อาจารย์ , ฝีมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استادی
تصویر استادی
meesterlijkheid, professorieel, vakmanschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استادی
تصویر استادی
maestría, profesoral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استادی
تصویر استادی
maestria, professorale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استادی
تصویر استادی
maestria, professorial, habilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استادی
تصویر استادی
精通 , 教授的 , 工艺
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استادی
تصویر استادی
mistrzostwo, profesorski, kunszt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استادی
تصویر استادی
Meisterschaft, professoral, Handwerkskunst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استادی
تصویر استادی
мастерство , профессорский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استادی
تصویر استادی
مہارت , استادانہ
دیکشنری فارسی به اردو