معنی اسطع - جستجوی لغت در جدول جو

فرهنگ لغت هوشیار

شتاب تر، تند تر، زودتر، تیزتر

جمع سمع، گوش ها

تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر

مرد دست بریده

سریع تر، تندتر، باشتاب تر، تیزتر، چالاک تر

برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار

زبان آور، پگاه

تندتر، زودتر، تندرو تر

((اَ طَ))

دست بریده، بی دست، دزد، راهزن، جمع اقاطع

تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده

دست برهم زد گی، دمیدن پگاه، آوای زدن، آشکارشدن: گرد یا شید (نور) یا بوی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما