جدول جو
جدول جو

معنی اسدود - جستجوی لغت در جدول جو

اسدود
قریه ای است در سنجاق قدس بین عسقلان و رمله. وقتی این دهکده یکی از بلاد عظیمۀ فلسطین بود. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع بمجمل التواریخ و القصص ص 143 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسدود
تصویر مسدود
سد شده، بسته شده، استوار شده، بازداشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
خوی و عادت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عادت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قلعۀ اشدود، یکی از شهرهای پنج گانه فلسطینیان بود که در قسمت یهودا واقع شده بود و این شهر که محل پرستش بتی ’واگون’ نام بود، بمسافت 3 میل به بحر متوسط مانده درمیانۀ غزه و یافا واقع میباشد و در عهد جدید نیز ذکر شده است. لکن حال ده کوچکی در همان جا هست که آنرا اسدود گویند و در اطراف و جوانب آن خرابه های عناقیان بود که یوشع بر آن دست نیافت. (قاموس کتاب مقدس). و در ضمیمۀ معجم البلدان آمده است: اشدود که هم اکنون آنرا اسدود خوانند، یکی از شهرهای پنجگانه متحد فلسطین است. این شهر 18 میل بسوی شمال از غزه فاصله دارد و مسافت آن تا یافا 21 میل بسوی جنوب است. شهر مزبور میان عقرون و عسقلان واقع است و فاصله آن تا هر یک از دو شهر مزبور ده میل است. اشدود در گذشته دارای حصون بسیار بلندی بوده که برخی از آنها طبیعی و برخی را مردم شهر ساخته بوده اند و اسرائیلیان تا روزگار عزیا پادشاه آن قوم، نتوانستند بر آن استیلا یابند. اما عزیا حصارها و باره های آنرا خراب کرد و در آن سرزمین شهرهائی بنیان نهاد و چون قوم یهود از اسارت بازگشتند، آنانرا به اکراه بسکونت در اشدود و گرفتن زنان اشدودی وادار کرد و بهمین سبب زبان آنان با هم درآمیخت و برخی از کلمات آن اشدودی و برخی عبرانی شد. اهمیت شهر اشدود از این نظر بود که در سر راه عمومی میان فلسطین و مصر واقع شده بود و مرکز مهم و مورد توجهی در پیکار میان آشوریان و مصریان بشمار میرفت از این رو ترتان سردار سپاهیان سرگون پادشاه آشور بسال 617 قبل از میلاد آن را محاصره کرد و بقهر آن را گشود. سپس پادشاه مصر پس از آنکه مدت 29 سال اشدود را محاصره کرد، آنرا بتصرف آورد. و این محاصرۀ بیسابقه و بی نظیر گواه بارزی بر استحکام و تسخیرناپذیری آن بشمارمیرفت. آنگاه پس از چندی ’پوناثان’ بدان حمله کرد وشهر یادکرده و دهکده های اطراف و کلیۀ معابد آنرا بسوخت و پس از آن مدت درازی ویران بود تا رومیان بر آن استیلا یافتند و مجدداً به آبادی آن پرداختند و وضعآن بهبود یافت. آنگاه زمانی رو به ویرانی میرفت و هنگامی آباد میشد. و این وضع همچنان تا این روزگار ادامه یافت و هم اکنون اشدود عبارت از قریۀ کوچکی است که در آن کژدم فراوان و برخی از آثار باستان وجود دارد. (از ضمیمۀ معجم البلدان ص 282). و نیز رجوع به ص 338 س 13 همان کتاب و اسدود در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدود
تصویر اخدود
شکاف زمین پوست شکافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
سد شده و بند شده و بسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساود
تصویر اساود
جمع اسود، گنده ماران سیاه سیه ماران، گنجشکان، مهتر بزرگ تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسداد
تصویر اسداد
راستگری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدود
تصویر اخدود
((اُ))
شکاف زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندود
تصویر اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
((مَ))
بسته شده، باز داشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
محظورٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
Clogged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
obstrué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
詰まった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
بند
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
iliyoziba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
ตัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
আটকে থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
סתום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
堵塞的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
ostruito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
막힌
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
tıkanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
tersumbat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
अवरुद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
obstruido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
заблокований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
заблокированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
zatkany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
verstopft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
obstruído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
verstopt
دیکشنری فارسی به هلندی