جدول جو
جدول جو

معنی اسجاف - جستجوی لغت در جدول جو

اسجاف(اَ)
جمع واژۀ سجف
لغت نامه دهخدا
اسجاف
اسجاف ستر، فروهشتن پرده را. (از منتهی الارب). پرده فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی).
- اسجاف بیت، فروهشتن بر خانه پرده را. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلاف
تصویر اسلاف
سلف ها، گذشتگان، درگذشتگان، جمع واژۀ سلف، کسانی که پیش تر از پدران و خویشان خویش می زیسته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکاف
تصویر اسکاف
کفّاش، دوزنده کفش
فرهنگ فارسی عمید
خبرهای نادرست و سخنان دروغ گفتن و مردم را به هیجان و اضطراب افکندن، شایعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
سجع ها، سخن با قافیه گفتن ها، بانگ کبوتران، جمع واژۀ سجع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسعاف
تصویر اسعاف
برآوردن، روا کردن، برآوردن حاجت، کارگشایی کردن، یاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسیاف
تصویر اسیاف
سیف ها، شمشیرها، ساحل دریاها، ساحل رودها، جمع واژۀ سیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
زیاده روی کردن در مصرف چیزی، از حد درگذشتن در انجام کاری، زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسجاد
تصویر اسجاد
سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سلف، پیشینیان در گذشتگان نیاکان جمع سلف پیشینیان پدران پیشین مقابل اخلاف. ج سلف، پدران پیشین، قدما، اقدمین، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکاف
تصویر اسکاف
کفشدوز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سیف، شمشیرها، دریا کنارها جمع سیف شمشیرها تیغها. اسید مرکبی است که از ترکیب جسمی بسیط با ئیدرژن حاصل شود و طعم آن ترش مزه است بعضی اقسام آن از ترکیب یک شبه فلز با ئیدرژن بدست آید مانند: اسید برمیدریک اسید سولفیدریک و بعضی اسیدهای اکسیژن دار مانند: اسید سولفورو و اسید سولفوریک و اسید ازتیک از ترکیب انیدریدها با آب تهیه میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
خبرهای دروغ، چیزهای دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ بر گرداندن، پست گرایی، کناره گزینی، خیره شدن خیره نگریستن تیزنگری، پراکندن افشاندن، دوخبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاف
تصویر ایجاف
شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آوازهای کبوتروفاخته، سخنهای با قافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجام
تصویر اسجام
روان شدن اشک اشک ریختن شاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
شامه هشتن (شامه مقنعه (هشته فرو گذاشته رها کرده آویخته، تیرگی چشم، چراغ فرا گرفتن، پرده بر گرفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
به لغت سزیانی، عبد، بنده وبیهوده خرج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برآوردن، نیاز، نزدیک شدن، دوستی کردن، یاریدهی بر آوردن، روا کردن (حاجت و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاح
تصویر اسجاح
آسان گرفتن، در گذشتن بخشیدن، پایین خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
((اِ))
از حد گذشتن، زیاده روی، ولخرجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آواز خوش پرندگان، سخن موزون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاف
تصویر ارجاف
((اِ))
خبرهای دروغ پراکندن، هو انداختن، سخنان واهی و دروغ گفتن، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن، خبر بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسعاف
تصویر اسعاف
((اِ))
برآوردن، روا کردن (حاجت و مانند آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکاف
تصویر اسکاف
((اِ))
کفشگر، کفشدوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلاف
تصویر اسلاف
جمع سلف، پیشینیان، درگذشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
ریخت و پاش، بد دستی، هدر دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسلاف
تصویر اسلاف
پیشینیان، گذشتگان، یشینیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
Wastefulness, Lavishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
расточительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
Verschwendung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
марнотратство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
rozrzutność, marnotrawstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی