جدول جو
جدول جو

معنی اسجاح - جستجوی لغت در جدول جو

اسجاح(سِ)
آسان داشتن. (منتهی الارب). ارفاق کردن، جمع واژۀ سحر و سحر و سحر. شش های حیوانات، جمع واژۀ سحر. افسونها. (غیاث) ، مقطعهالاسحار، مقطعهالسحور. (منتهی الارب). خرگوش. ارنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسجاح
آسان گرفتن، در گذشتن بخشیدن، پایین خواندن
تصویری از اسجاح
تصویر اسجاح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجاح
تصویر انجاح
برآوردن حاجت، برآمدن حاجت، روا شدن حاجت، پیروزمند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
سجع ها، سخن با قافیه گفتن ها، بانگ کبوتران، جمع واژۀ سجع
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
ابن سباع بن خالد بن حارث، از بنی ضبه. از شعرای جاهلی است و سجستانی او را از معمرین بشمار آورده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 به نقل از معجم الشعراء مرزبانی و الاغانی)
لغت نامه دهخدا
قافیه در سخن آوردن. (غیاث) ، بردن باد ابر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سجع. آوازهای کبوتر و فاخته. (غیاث) ، پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری. (تاج المصادر بیهقی). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن: اسحق الضرع، خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب) ، سائیده شدن. بسوده شدن. (بحر الجواهر). نرم شدن سول اشتر. (تاج المصادر بیهقی) : اسحق خف البعیر، سوده شد سپل شتر. (از منتهی الارب) ، دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) : اسحق فلاناً، دور گردانید فلان را. اسحقه السفر، دور کرد او را سفر. (منتهی الارب) ، چیزی با هم آوردن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سر نگون کردن. (منتهی الارب). سر فرودآوردن. (تاج المصادر بیهقی). سر فروآوردن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
جهود و ترسا.
لغت نامه دهخدا
بسیارشیر شدن شتر ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
ج سیح. آبهای روان و نوعی از بردها و گلیمهای مخطط
لغت نامه دهخدا
اسجاف ستر، فروهشتن پرده را. (از منتهی الارب). پرده فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی).
- اسجاف بیت، فروهشتن بر خانه پرده را. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ / حِ سَ)
شاد کردن. تبجیح
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ پَ)
شنا کنانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). کامل کردن. (کنزاللغات) (غیاث) ، رسانیدن آب وضو را به مواضع آن. تمام آوردن وضو را: اسبغ الوضوء، اذا بلغه مواضعه و فی کل عضو حقه. (منتهی الارب) ، زره فراخ پوشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
بی گرو و خطر و مراهنه اسب تاختن. یقال: اجروا اسفاحاً، ای لغیر خطر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَدَ / دِ)
نرم و رام شدن. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ)
سرگین افکندن دواب.
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
جوانمردی نمودن. (ناظم الاطباء). انسماح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پیدا و آشکار گردیدن راه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، پیدا و آشکار گردیدن، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)،
توانا و قوی گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قوی شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سجف
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ رَ / رِ)
روان کردن اشک. (منتهی الارب). اشک راندن.
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ شِ)
دلو دادن. دادن یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب). دادن یک دول و یا دو دول: اسجله، داد او را یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سجن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دادن راجح و مائل کسی را. (منتهی الارب). چرب سختن. (زوزنی) ، یعنی سنگین تر کشیدن در وزن. چرب دادن. (تاج المصادر بیهقی). افزونی نهادن. چربانیدن، دارهالارجام، یکی از دارات عربست. رجوع به دور در این لغت نامه و دور در منتهی الأرب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآمدن حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رواشدن حاجت. (آنندراج). برآورده شدن حاجت. (از اقرب الموارد). روا شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایجاح
تصویر ایجاح
راه پیدایی، شاش گرفتن، فرو هشتن پرده، به سنگ خوردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاح
تصویر انجاح
برآمدن حاجت، روا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیاح
تصویر اسیاح
جمع سیح، آبهای روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسماح
تصویر اسماح
رام شدن، جوانمرد گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاد
تصویر اسجاد
سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آوازهای کبوتروفاخته، سخنهای با قافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجام
تصویر اسجام
روان شدن اشک اشک ریختن شاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاح
تصویر ارجاح
اریباندن، برتر دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاح
تصویر انجاح
((اِ))
برآوردن حاجت، پیروز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آواز خوش پرندگان، سخن موزون
فرهنگ فارسی معین