جدول جو
جدول جو

معنی استیلاج - جستجوی لغت در جدول جو

استیلاج(مُ زَ)
درآمدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیلا
تصویر استیلا
مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعلاج
تصویر استعلاج
علاج خواستن، درمان خواستن، طلب چاره و علاج کردن، معالجه کردن، درمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَ)
پناه خواستن
لغت نامه دهخدا
(مِ شِ)
دوام کردن بر خوردن شراب و ستیهیدن در آن و بسیار خوردن آن. (منتهی الارب). ادمان. دائم الخمر بودن
لغت نامه دهخدا
(مُ گُ)
آویختن بعض از گیاه در بعض و تمام بالا گردیدن آن. (منتهی الارب). درهم رفته شدن گیاه، چیزی بزینهار وا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی بکسی سپردن. چیزی بزنهار فا کسی دادن. (زوزنی). چیزی به امانت بکسی دادن. امانت دادن
لغت نامه دهخدا
سبک و خوار داشته شدن، استوارگردیدن مشک و درشت گشتن درزهای آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
استیلا. دست یافتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (تفلیسی). غالب آمدن. غالب شدن. (غیاث). غلبه. تمام دست یافتن بر چیزی. (منتهی الارب). زبردست شدن بر. زبردستی. چیرگی. چیره شدن بر. برتری. استحواذ: و ما شش تن ماندیم مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر و از استیلای این دو سیاه. (تاریخ بیهقی ص 220). بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. (کلیله و دمنه). خردمندان در حال قوت او و استیلا... از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). عاجزتر ملوک آنست که... چون... خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند. (کلیله و دمنه). هرکه درگاه ملوک لازم گیرد... وحرص فریبنده را عقل رهنمای استیلا ندهد... هرآینه مراد خویش او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه).
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.
مولوی.
- استیلا پیدا کردن، تسلط یافتن. مالک شدن. تملک حاصل کردن. مستولی شدن.
- استیلا یافتن، ظفر یافتن. فایق شدن. چیره شدن.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تر شدن زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
طلب بچه کردن. فرزند خواستن، پسر وی هانری دوم، مولد پاریس. او یونان شناسی ارجمند باشد. (1531- 1598 میلادی). او راست: گنجینۀ زبان یونانی و آن کتابی عظیم و محققانه است. دیگر بیان درباب تفوق زبان فرانسه
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ تَ)
از نکوهش باک نداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). باک نداشتن مردم از نکوهش. (منتهی الارب). از سرزنش و مذمت و عار باک نداشتن. بی عاری. لاابالی گری
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ سِ / سَ)
طلب الفت کردن و محبت خواستن. (از غیات اللغات) ، استأنس الوحشی، حس یافت وحشی از مردم. بوی بردن از نزدیکی آدمی، دستوری خواستن، نیک نگریستن و بشناختن
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ دَ / دِ)
استئلاک. پیغام بردن
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
طلب علاج کردن. (غیاث).
- استعلاج بیمار، معالجه طلبیدن. درمان خواستن او.
لغت نامه دهخدا
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذلال
تصویر استذلال
ناچیز و خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبلال
تصویر استبلال
به خواهی بهبود جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبهاج
تصویر استبهاج
شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
دلیل خواستن دلیل جستن رهنمون جستن، دلیل آوردن حجت آوردن،جمع استدلالات. دلیل آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
کم کم نزدیک آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزلال
تصویر استزلال
لغزیدن، لغزیدن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلال
تصویر استسلال
بر کشیدن شمشیروجزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیداج
تصویر اسبیداج
پارسی تازی گشته سپیداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخلاف
تصویر استخلاف
جانشین گزیدن، آب بر کشیدن جانشین کردن جانشین ساختن، جانشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
((اِ))
دست یافتن، چیرگی، غلبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعلاج
تصویر استعلاج
((اِ تِ))
درمان بیماری طلبیدن، چاره جویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیلاء
تصویر استیلاء
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
برتری، تسخیر، تسلط، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، قدرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چاره جویی، درمان جویی، درمان خواهی، شفاخواهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد