جدول جو
جدول جو

معنی استیقاه - جستجوی لغت در جدول جو

استیقاه(مِ اَ)
بندگی و فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب). طاعت داشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
استیقاه
بندگی کردن، فرمان بردن
تصویری از استیقاه
تصویر استیقاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَهْ پَ رَ)
بار از سر کسی ستدن، مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن، محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی). ولادت خواستن. (غیاث). با کنیزک آرمیدن برای فرزند شدن. صحبت کردن با کنیزک تا از او فرزند باشد. (زوزنی). طلب الولد من الامه. (تعریفات جرجانی) ، (اصطلاح فقه) الاستیلاد در لغت مطلقاً به معنی طلب فرزند و شرعاً قرار دادن کنیزیست بنام مادر کودک (ام ّ ولد) و این عمل به دو شی ٔ صورت پذیرد: یکی دعوی کودک، مادر بودن کنیز را نسبت بخود، دیگر مالک بودن پدر مر کنیز را، یعنی کنیز، زرخرید پدر کودک باشد. کذا فی جامع الرموز فی فصل التدبیر. (کشاف اصطلاحات الفنون). در اثر نزدیکی مولی با امۀ خود ولدی بوجود آمدن اگرچه علقه باشد. استیلاد موجب آن است که اختیارات مولی نسبت بمستولده محدود شود و جز در موارد مخصوص نتواند او را بغیر منتقل کند مگر اینکه انتقال سبب تسریع در آزادی او گردد. منظور از تحدید اختیارات آن است که مستولده پس از مرگ مولی از سهم الارث ولد خود آزاد شود
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ کَ)
استیقان چیزی یا بچیزی، بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی گمان دانستن. بیقین دانستن. بیقین داشتن. بیقین کردن. یقین.
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
فهمیدن کلام را، مدهوش ساختن، نیکو نمودن عشق رابر کسی. (منتهی الارب). منه قوله تعالی: کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران. (قرآن 71/6)
لغت نامه دهخدا
(مو نَ / نِ)
سخت شدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت شدن ستم.
لغت نامه دهخدا
(مو نَ / نِ فُ)
آتش افروختن. (منتهی الارب). ایقاد. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغاک شدن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ)
بیدار بودن. بیداری.
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ)
چشم داشتن بوقوع چیزی. (منتهی الارب). انتظار. (زوزنی). چشم داشت چیزی را.
لغت نامه دهخدا
(مِاَ)
ایستادن خواستن. (منتهی الارب). واایستیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). استادن کسی خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ فُ)
گرد آمدن شتران و رفتن آنها. (منتهی الارب). فراهم آمدن شتران. فاهم آمدن و روانه شدن اشتران. (تاج المصادر بیهقی) ، وزیر کردن. وزیر گردانیدن. (منتهی الارب) : مااستوزر الخلفاء مثل یحیی. (تاریخ بیهقی) ، وزارت کردن. (منتهی الارب) (زوزنی) ، گرد کردن، بردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آب خواستن، باران خواستن، خشکامار: از بیماریهایست که بیمار از تشنگی نمی رهد (لغت فرس) باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاق
تصویر استرقاق
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاء
تصویر استرقاء
افسون خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکاه
تصویر استنکاه
بوی دهان آزمودن بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو رفتن در چاه، فریاد زدن، گشتن آب: دگرگونی آب، سیراب کردن، شستن شست و شو، ایستادن آب گرد آمدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنقاص
تصویر استنقاص
ارزان خواستن کاهش بها خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
سزاوار شدن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقار
تصویر استحقار
خوار وکوچک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
گران داشتن سنگین شدن گران خواستن گرانسنگی گرانبارگی سنگین شمردن گران داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ناخوشایندی، بیگاری گرفتن، واداشتن ناخوش داشتن ناپسند شمردن، بجور و زور بکاری وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنقاه
تصویر استنقاه
سخن دریافتن سخن شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیداه
تصویر استیداه
شکست دشمن، راست گشتن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاح
تصویر استیقاح
شوخی زشت، شوخی زشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاد
تصویر استیقاد
آتش افروختن، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاط
تصویر استیقاط
مغاکیدن مغاک شدن گود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاظ
تصویر استیقاظ
هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاع
تصویر استیقاع
چشم داشتن، چشم به راه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدقاق
تصویر استدقاق
باریک شدن خرده جویی خرده سنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاظ
تصویر استیقاظ
((اِ))
بیدار بودن. هوشیار شدن، بیداری، هوشیاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیقان
تصویر استیقان
((اِ))
به یقین دانستن، بی گمان شدن
فرهنگ فارسی معین