جدول جو
جدول جو

معنی استیر - جستجوی لغت در جدول جو

استیر
سیر، واحد اندازه گیری وزن در ایران، برابر با ۷۵ گرم یا ۱۶ مثقال یا یک چهارم من تبریز
تصویری از استیر
تصویر استیر
فرهنگ فارسی عمید
استیر
(اِ)
استر. نام کتابی از تورات. رجوع به استر و رجوع به مگلت شود، دلیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). دلیری کردن بر. جرأت کردن، بجای رسیدن نبات. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دراز شدن و روئیدن و بکمال رسیدن گیاه
لغت نامه دهخدا
استیر
(اِتِ)
شهری است در اتریش علیا در 28 میلی جنوب شرقی لینتس نزدیک خط آهن، دارای 17592 تن سکنه (در سنۀ 1900 میلادی). در ملتقای مصب نهر استیر با نهر انّس بر فراز تپۀ بلندی کاخ پرنس لامبرگ که از آثار قرن 10 میلادی است، بنا شده. کلیسای آن بطرز معماری گتی میباشد و در 1443- 1522 میلادی ساخته اند. این شهر عمده مرکز صنایع فولادی و آهن اتریش علیا می باشد و کار خانه تفنگ سازی که در تاریخ 1830 میلادی بتوسط یوزف ورندل بنا شده بزرگترین کارخانه های اتریش میباشد، و از سنۀ1830 ببعد دوچرخه سازی و تهیۀ ادوات و آلات برقی نیزبصنایع سابق اضافه شده. این سرزمین مسقط رأس شاعر مشهور آلوئیس بلوموئر (1755- 1798 میلادی) میباشد. استیر در آخر قرن دهم میلادی بنا شده و کنت نشینی بوده که در ابتدا به استیریا تعلق داشت ولی در سنۀ 1192 میلادی به اتریش ملحق گردید. (دائره المعارف بریتانیکا) ، آسان داشتن، آسان شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). آماده گشتن کار: استیسر له الأمر
لغت نامه دهخدا
استیر
(اِ)
نهریست که از سمت شمال شرقی گالیسی سرچشمه گرفته از نزدیکی شهر برودی جاری شده به روسیه درمی آید و پس از طی ّ مسافت 300هزار گز بنهر پریپت از شعب رود دنیستر، وارد می گردد. در قسمت سفلای مجرای وی مردابهائی تشکیل شده است، فراخ شدن خواستن
لغت نامه دهخدا
استیر
(اِ)
استر. دختری مشهور بحسن و جمال از بنی اسرائیل هنگام اسارت قوم مزبور در بابل. پادشاه ایران اخشویرش وی را بعقد ازدواج درآورد. استیر در این وقت عموی خود مردخای و نیز قبیلۀ خویش را از سؤقصد هامان وزیر پادشاه مذکور نجات داد. این داستان در کتب مقدس بنی اسرائیل مشهور و معروف است و راسین شاعر معروف فرانسه آن را بشکل تآتر منظوم درآورده است. رجوع به استر شود
لغت نامه دهخدا
استیر
(اَ / اِ)
مقداری باشد معین و آن شش درم و نیم است. (برهان). وزنی باشد معادل شش درم و نیم که چهار مثقال و نیم بود. (رشیدی). ستیر. (لغت فرس اسدی). استار. رجوع به استار و ستیر شود:
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد
گوگرد کند سرخ همه وادی و کهسار.
منوچهری.
، جنگ، خشم، کین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
استیر
مقداری باشد معین وآن شش درهم ونیم است
تصویری از استیر
تصویر استیر
فرهنگ لغت هوشیار
استیر
((اِ))
یک چهلم من، سیر
تصویری از استیر
تصویر استیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بستیر
تصویر بستیر
(پسرانه)
نوعی فرش با نقش های خیلی زیبا (نگارش کردی: بهستر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استیم
تصویر استیم
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استار
تصویر استار
واحد اندازه گیری وزن، برابر با چهار یا چهار و نیم مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استین
تصویر استین
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبر
تصویر استبر
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم، برای مثال دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی - ۱۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استار
تصویر استار
سترها، پرده ها، جمع واژۀ ستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخر
تصویر استخر
آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استور
تصویر استور
ستور، حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چارو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به ایتالیائی: اسپلاتو، شهری در یوگوسلاوی (دالماسی) ، بندر آدریاتیک، دارای 32000 تن سکنه، مرکز سیمان و بوکسیت
لغت نامه دهخدا
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ستر، پرده ها جمع ستر سترها پرده ها. یا استار کعبهء. پرده های کعبه. یا هتک استار. پرده دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تستیر
تصویر تستیر
در پرده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیار
تصویر استیار
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیز
تصویر استیز
ستیز، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استور
تصویر استور
چارپا، چهار پا، عموماً اسب واستر را خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبر
تصویر استبر
کلفت، سطبر، گنده، ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخر
تصویر استخر
آبگیر، دهانه حوض واستخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبر
تصویر استبر
((اِ تَ))
بزرگ، گنده، سفت، محکم، فربه، چاق، ضخیم، کلفت، ستبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استار
تصویر استار
((اِ))
وزنی برابر چهار مثقال، یا چهار مثقال و نیم، استیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استخر
تصویر استخر
((اِ تَ))
آبگیر، تالاب، حوض بزرگ که آب بسیار در آن جمع کنند و در آن انواع ورزش های آبی نمایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیم
تصویر استیم
((اِ))
چرک و عفونت زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
فولاد ضدزنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تستیر
تصویر تستیر
((تَ))
پوشانیدن، در پرده داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استار
تصویر استار
((اَ))
جمع ستر، پرده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استور
تصویر استور
قیم
فرهنگ واژه فارسی سره