جدول جو
جدول جو

معنی استیآل - جستجوی لغت در جدول جو

استیآل(مُ زَ / زِ)
گردآمدن شتران. (منتهی الارب). جمع شدن شتر و غیر آن، استیثار به، بخودی خود پرداختن به. برای خود گزیدن. برای خود برگزیدن امری: استأثر اﷲ بالبقاء و العدل، برای خود گزید خدای تعالی بقا و عدل را، استأثر اﷲ بفلان، وقتی گویندکه کسی بمیرد و امید بخشایش او باشد، بخودی خود ایستادن بکاری، بسیار خواستن چیزی را، بسیار آمدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استریل
تصویر استریل
ویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروب هایش را کشته باشند، عاری از میکروب، ضدعفونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیصال
تصویر استیصال
از بیخ و بن کندن، ریشه کن کردن، برانداختن، درمانده و بیچاره شدن، درماندگی مثلاً با حالت استیصال پرسید مثلاً حالا چه کار کنم؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختیال
تصویر اختیال
تکبر کردن، گردنکشی و بزرگ منشی کردن، خرامیدن و با جاه و جلال راه رفتن، خیال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیلن
تصویر استیلن
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از لاتینی ستیلوس، خنجر، سبک و طرز و اسلوب و شیوۀ تحریر و سبک صنعتگران از معمار و حجار و مجسمه ساز و نقاش و غیره
لغت نامه دهخدا
(مُ خوا / خا)
نومید شدن. (تاج المصادر بیهقی). نومید گردیدن. ناامید شدن. ناامیدی. نمیدی. یأس، استأتن الحمار، ماچه خر گشت خر نر، اتان گردید خر نر. (منتهی الارب) ، یعنی خوار گردید مرد پس از ارجمندی.
- امثال:
کان حماراً فاستأتن، یعنی خر نر بود پس ماده گردید، در حق کسی گویند که خوار گردد پس از ارجمندی و عزت. (منتهی الارب).
، فربه شدن شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریچارد. یکی ازادبای نامی انگلستان. مولد وی 1672 و وفات 1729 میلادی وی با گروهی از دوستان خویش رساله ها و روزنامه ها منتشر ساخته و با کمال جدیت به بیدار کردن افکار و احساسات عامۀ ملت انگلیس پرداخته است و در مجلس مبعوثان عضویت داشته و چند کتاب ادبی هم تألیف کرده است
لغت نامه دهخدا
(مُ)
استیئار. در پی یکدیگر دویدن در زمین سخت و کوه: استواءرت الابل، ای تتابعت علی نفار. قال ابوزید هذا اذا تفرقت فصعدت الجبل و اذا کان نفارها فی السهل قیل استاءورت . قیل هذا کلام بنی عقیل. (منتهی الارب) ، گشن خواه شدن اشتر ماده. فحل خواستن اشتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ پَ وَ)
استیئاء. وعده خواستن. (منتهی الارب) : استؤاه، استوعده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
انبوه شدن و درهم پیچیدن، چنانکه درختان پیلو و جز آن، بسیارشدن شتران، بسیارمال شدن. یقال: استوثج الرجل المال، اذا استکثر منه. (منتهی الارب) ، بسیار خواستن مال، تمام شدن
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
استرآل نبات، گوالیدن و دراز شدن آن. شبّه بعنق الرأل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تمامی حق را گرفتن، تمام فرا گرفتن، تمام باز ستدن، طلب تمام چیزی را کردن، شغل و وظیفه مستوفی حساب، تصفیه مالیات، انتفاع و بهره بردن از کار یا مال غیر با اجازه او. یا دیوات استیفا. اداره ای که مستوفیان و محاسبان در آن بکار مشغول بودند داراستیفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیار
تصویر استیار
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاف
تصویر استیاف
بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیبال
تصویر استیبال
گشتن خواهی گوسپند، ناستوده دانستن جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجال
تصویر استیجال
مهلت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرال
تصویر استرال
گوالیدن دراز شدن گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استریل
تصویر استریل
بی فایده، بی ثمر، ضد عفونی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلال
تصویر استلال
تیغ کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیزه
تصویر استیزه
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیصال
تصویر استیصال
در مانده وبی چیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
فرهنگ لغت هوشیار
دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیهال
تصویر استیهال
سزاوار و شایسته چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیال
تصویر احتیال
حیله ومکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیال
تصویر اختیال
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
فولاد ضدزنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیصال
تصویر استیصال
بی چارگی
فرهنگ واژه فارسی سره
سبک، پولاد، فولاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد