- استهمام
- دلسوزی اندوه دیگران خوردن
معنی استهمام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بو کشیدن، بوئیدن، بو یافتن از چیزی، استشمام کردن
واسازی خواستن (وا سازی مرمت) واساز خواهی
دستار نهادن، دستار خواهی
پایان خواهی به سر آوردن رسا کردن بپایان بردن بسر آوردن
زشتکاری نکوهیده کاری نکوهیدگی
بگرمابه رفتن، آب گرم گرفتن
بو کردن، بوییدن
خودشویی
به حمام رفتن و خود را شستن
بو کشیدن، بوییدن
پیشوا گرفتن، به مادری برگزیدن
پشک انداختن
سوگند خواهی، بهره خود خواستن سوگند خوردن خواستن در خواست قسم خوردن کردن، بخش کردن خواستن (از تیره های قمار و غیره)، تفاءل و تطیر بتیرهای بی پر در نزد عرب در دوران جاهلیت، بهره و نصیب خود خواستن
پرسیدن چیزی جهت آگاه شدن
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
ستمگری
مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن
نوید خواهی (نوید الهام)، به دل گذشتن
بایستگی ناگزیری، چسبیدگی، همراه داشتن همراه گرفتن همراه داشتن، لزوم وجوب ضرورت لازم شدگی بهم چسبیدگی، جمع استلزامات. یا استلزام عقلی
فراخراه جستن، فراخ شدن
رسایی خواستن، نیکو فرجامی کمال خواستن طلب تمامی کردن، کامل کردن تمام کردن، نیکو کردن بحال نیکو در آوردن،جمع استکمالات
گرامی خواست گرامی خواستن، گرامی یافتن، بزرگواری
پوشیده گری، سرپوش نهادن
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
مهربانی کردن
عمل کردن
آباد خواهی، ماند گار ساختن طلب آبادانی کردن آبادانی خواستن، تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف بقصد استفاده از منابع طبیعی و ثروت کشور و نیروی انسانی افراد آن ببهانه نابجای ایجاد آبادی و رهبری مردم آن بسوی ترقی
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
بزرگی جستن، بزرگ شمردن، بزرگ منشی بزرگ شمردن بزرگ داشتن، بزرگ منشی کردن
چنگ زدن باز داشتن چنگ در زدن دست انداختن تشبث کردن، پناه آوردن
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام