جدول جو
جدول جو

معنی استشمام

استشمام((اِ تِ))
بو کردن، بوییدن، دریافتن
تصویری از استشمام
تصویر استشمام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استشمام

استشمام

استشمام
بو کشیدن، بوئیدن، بو یافتن از چیزی، استشمام کردن
استشمام
فرهنگ لغت هوشیار

استشمام

استشمام
بو کردن. بوئیدن. (غیاث). بو یافتن از چیزی. انبوئیدن. (برهان). بوی بردن. بو کشیدن. شنیدن. شم ّ، روشن شدن. (زوزنی). روشنی پذیرفتن، روشنی جوئی، استشاره: لاتستضیئوا بنار اهل الشرک، و آن منع از استشاره با اهل شرک باشد
لغت نامه دهخدا

استتمام

استتمام
پایان خواهی به سر آوردن رسا کردن بپایان بردن بسر آوردن
استتمام
فرهنگ لغت هوشیار