استشمام استشمام بو کردن. بوئیدن. (غیاث). بو یافتن از چیزی. انبوئیدن. (برهان). بوی بردن. بو کشیدن. شنیدن. شم ّ، روشن شدن. (زوزنی). روشنی پذیرفتن، روشنی جوئی، استشاره: لاتستضیئوا بنار اهل الشرک، و آن منع از استشاره با اهل شرک باشد لغت نامه دهخدا