جدول جو
جدول جو

معنی استنکاف - جستجوی لغت در جدول جو

استنکاف
خودداری کردن
تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
فرهنگ فارسی عمید
استنکاف
(مُ خوا / خا)
ننگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). عار داشتن. عیب داشتن.
لغت نامه دهخدا
استنکاف
پی گم کردن، ننگ داشتن، سرپیچی سر باز زدن، نگاشتن، خود داری کردن، کشیده شدن: به هر راهی ننگ داشتن عار داشتن، سرباز زدن امتناع کردن، سرپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
استنکاف
((اِ تِ))
از انجام کاری ننگ داشتن، سر باز زدن، رد کردن
تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
فرهنگ فارسی معین
استنکاف
سرباززنی، خودداری
تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
استنکاف
ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنکاح
تصویر استنکاح
عقد زناشویی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنکار
تصویر استنکار
شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ حَ خوا / خا)
تهی کردن باد ابر را. (منتهی الارب) : انتجفت الریح السحاب و استنجفته، استفرغته، تنک کرد باد ابر را. (قطر المحیط) (منتهی الارب) ، کسی را ناصح شمردن
لغت نامه دهخدا
(مِ پَ رَ)
چکانیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
سخت شدن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ناشناختن. (منتهی الارب) (زوزنی) ، تباهی انداختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ نِ)
عقد زناشوئی بستن. (منتهی الارب). زن کردن خواستن. شوی کردن خواستن. نکاح کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکاح.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تمام گرفتن چیزی را. یقال: استنظف الوالی ما علیه من الخراج، ای استوفی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ / قِ پَ رَ)
تمام حق خود گرفتن. همه حق ّ خود را گرفتن: استنصف منه، دریافتن خواستن امری را که نمیشناسی آنرا. (منتهی الارب) ، انکار کردن.
- یاء استنکار، یایی که دال بر نکره است: مردی دیدم
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شنیدن بوی دهان. شنیدن بوی دهن کس را تا معلوم کند که چه خورده است. دریافتن بوی دهن کسی خواستن. هه کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب). ها کردن فرمودن کسی را تا بوی دهان او بداند. هه کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، شیفته گردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ خوَرْ / خُرْ)
عقوبت کردن: شیخ جلیل احمد بن الحسن بهرات رسید و روعت حکم و هیبت امر او ظلم را دست بربست و رایت ظلمه نگونسار کرد، هر آنچه در ایام هرج و مرج از دخل و خرج اندوخته بودند و باختذال و استنکال فراهم آورده، از ایشان بستد بلطف و عنف. (ترجمه تاریخ یمینی ص 365 و 366)
لغت نامه دهخدا
باران خواستن، چکیده خواستن چکیده گیری سرشک گیری در ترنجیدن (ترنجیدن کوفته شدن و چین به هم رساندن)
فرهنگ لغت هوشیار
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشفاف
تصویر استشفاف
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرکاک
تصویر استرکاک
بی مایه یافتن ناپسند یافتن سست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنصاف
تصویر استنصاف
هده خواهی (هده حق)، دادمندی، خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنظاف
تصویر استنظاف
پاک خواستن، پاک شمردن پاک دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
همسر خواستن، زن کردن، شوی کردن، نیوتش خواستن (نیوتش هم آوایی پیشکش جماع مجامعت) عقد زناشویی بستن طلب نکاح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیگویی ناپذیری ناشناختگی ناپسند یابی نیگری (انکار) نا شناختن، خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن، انکار کردن، یا یاء استنکار. یاء نکره یاء تنکیر: اسبی خریدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکان
تصویر استنکان
در پرده شدن پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکاه
تصویر استنکاه
بوی دهان آزمودن بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاف
تصویر استنجاف
پراکندیدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیکاف
تصویر استیکاف
چکیدن خواستن چکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکاح
تصویر استنکاح
((اِ ت ِ))
عقد زناشویی بستن، طلب نکاح کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنکار
تصویر استنکار
((اِ تِ))
انکار کردن، نشناختن
فرهنگ فارسی معین