- استنفاد
- نیست خواستن، نیست ساختن، توان در باختن: از دست دادن توانایی
معنی استنفاد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
یاری جستن یاری جویی
به ته رساندن سپری گرداندن داراک
نگریستن (تاشناخت)، به سنگ پلیدی ستردن، شناسایی دشمن
رمیدگی، رمیدن، رماندن، بسیجیدن
نمایاندن خشم خشم نمایی آشکار کردن بیرون آوردن
کمک خواستن، یاری خواستن
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
گواهمندی، گواه
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
ژکوریدن (ژکور بخیل لغت فرس)
باران خواستن، چکیده خواستن چکیده گیری سرشک گیری در ترنجیدن (ترنجیدن کوفته شدن و چین به هم رساندن)
میانه روی خواستن طلب اقتصاد کردن
هموار گردیدن، کار پیاپی
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فایده خواستن
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
توبه کردن
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
روایی خواستن
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
یاری خواستن
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
انبان دریدگی، تکیدگی
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
پا در میانی خواستن، میانجگری پایمرد خواستن خواهشگر جستن بخواهش بر انگیختن شفاعت خواستن طلب شفاعت کردن
یاری خواستن