سپری گردانیدن مال را. (منتهی الارب) ، استخوان آدمی و حیوانات دیگر. (برهان). استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون مزید مؤخری به کار رفته است. رجوع به پیلسته و کونسته شود، و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابه و التخلیص من الحجاره و یسمی دوصا و بالفارسیه استه. و بنواحی زابلستان رو، لسرعه خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیه. (الجماهر بیرونی ص 248)
سپری گردانیدن مال را. (منتهی الارب) ، استخوان آدمی و حیوانات دیگر. (برهان). استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون مزید مؤخری به کار رفته است. رجوع به پیلسته و کونسته شود، و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاَّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابه و التخلیص من الحجاره و یسمی دوصا و بالفارسیه استه. و بنواحی زابلستان رَو، لسرعه خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیه. (الجماهر بیرونی ص 248)
برمیدن. (زوزنی). رمیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) : کأنهم حمر مستنفره فرّت من قسوره. (قرآن 50/74 و 51) ، ای نافره. (منتهی الارب) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانۀ پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. (جهانگشای جوینی) ، احمق شمردن کسی را
برمیدن. (زوزنی). رمیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) : کأنهم حمر مستنفره فرّت من قسوره. (قرآن 50/74 و 51) ، ای نافره. (منتهی الارب) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانۀ پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. (جهانگشای جوینی) ، احمق شمردن کسی را
پشت به چیزی واگذاشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پشت بچیزی بازدادن. پشت بازنهادن بسوی چیزی. (منتهی الارب). پشت دادن، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) : استنثر، استنشق الماء ثم استخرج ذلک بنفس الانف، و منهم من یفرق بین الاستنشاق و الاستنثار، فیجعل الاستنشاق ایصال الماء و الاستنشاراخراج ما فی الانف من مخاط و غیره. (اقرب الموارد)
پشت به چیزی واگذاشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پشت بچیزی بازدادن. پشت بازنهادن بسوی چیزی. (منتهی الارب). پشت دادن، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) : استنثر، استنشق الماء ثم استخرج ذلک بنفس الانف، و منهم من یفرق بین الاستنشاق و الاستنثار، فیجعل الاستنشاق ایصال الماء و الاستنشاراخراج ما فی الانف من مخاط و غیره. (اقرب الموارد)
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات