جامه بر سر کشیدن. پوشیدن جامه بدانسان که چیزی را نبینی و نشنوی. جامه به سر کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). جامه به سر درکشیدن. (زوزنی). جامه به سر درگرفتن. جامه در سر کشیدن. یقال: استغشی ثوبه و به، ای تغطاه کی لایری و لایسمع. (منتهی الارب). یستغشون ثیابهم یعلم ما یسرون و ما یعلنون. (قرآن 5/11) ، نوعی تاج مکلل و مرصع که زنان بر سر بندند. (شعوری). در معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 124 از اشعار حکم بن عبدل آمده است: لما علا صوته فی الدار مبتکراً کاشتفان یری قوماً یدوسونا. و مارگلیوث در حاشیه نویسد: استفان کلمه یونانیه و فارسیه معناها تاج. اینکه وی استفان را فارسی نیز دانسته ظاهراً متأثر از شعوری است و شاهدی بر آن یافته نشد و بر گفته های شعوری نیز اعتماد نیست
جامه بر سر کشیدن. پوشیدن جامه بدانسان که چیزی را نبینی و نشنوی. جامه به سر کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). جامه به سر درکشیدن. (زوزنی). جامه به سر درگرفتن. جامه در سر کشیدن. یقال: استغشی ثوبه و به، ای تغطاه کی لایری و لایسمع. (منتهی الارب). یستغشون ثیابهم یعلم ما یسرون و ما یعلنون. (قرآن 5/11) ، نوعی تاج مکلل و مرصع که زنان بر سر بندند. (شعوری). در معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 124 از اشعار حکم بن عبدل آمده است: لما علا صوته فی الدار مبتکراً کاشتفان یری قوماً یدوسونا. و مارگلیوث در حاشیه نویسد: استفان کلمه یونانیه و فارسیه معناها تاج. اینکه وی استفان را فارسی نیز دانسته ظاهراً متأثر از شعوری است و شاهدی بر آن یافته نشد و بر گفته های شعوری نیز اعتماد نیست
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند