- استمرار
- روان شدن، بر یک روش رفتن
معنی استمرار - جستجوی لغت در جدول جو
- استمرار
- ادامه، پیوستگی
- استمرار
- ادامه داشتن، پیوستگی، دوام
- استمرار ((اِ تِ))
- پیوسته رفتن، همیشه روان بودن، اتصال، پیوستگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوسته پشت هم، رستاد (وظیفه مقرری مستمری راتبه) منسوب به استمرار. چیزی که پیوستگی و استمرار داشته باشد، مستمری وظیفه مقرری، حالتی است از فعل که دوام و استمرار معنی فعل را در زمان گذشته یا حال میرساند. یا ماضی استمراری. فعل ماضی که در زمان گذشته دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید وگاه نیز (ی) بتنهایی در آخر فعل در میامده و زمانی (ی) در آخر و (می) بر سر فعل افزوده میشده است: همی رفت می رفت رفتی می رفتی. یا مضارع استمراری. فعل مضارع که در زمان حال دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید: همی رود می رود
بر یک روند هماییک پیاپی مدام همیشه مستمرا
ویژگی آنچه استمرار و پیوستگی دارد، در دستور زبان علوم ادبی ویژگی فعلی که بر دوام و استمرار کاری در گذشته یا حال دلالت می کند مثلاً مضارع استمراری
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
مستمری، وظیفه، مقرری، حالت فعلی که مفهوم دوام و استمرار آن را در زمان گذشته یا حال برساند
استوار و پا بر جا شدن
گوارا یافتن
پنهان شدن، کنیزک خواستن
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
شیرخواستن، پرشیری
برپایی، جایگیری
طلب باران کردن، باران خواستن، نیکی خواستن
چیزی یا کسی را در جایی ثابت کردن، مستقر شدن، ساکن شدن
Deployment
развертывание
Bereitstellung
розгортання
rozmieszczenie
implantação
dispiegamento
despliegue
déploiement
การประจำการ
penyebaran
तैनाती
פריסת