معنی استقرار
استقرار
((اِ تِ))
برقرار کردن، پابرجا شدن، قرار یافتن
تصویر استقرار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استقرار
استقرار
استقرار
استوار و پا بر جا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
استقرار
استقرار
برپایی، جایگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
استقرار
استقرار
چیزی یا کسی را در جایی ثابت کردن، مستقر شدن، ساکن شدن
فرهنگ فارسی عمید
استقرار
استقرار
Deployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
استقرار
استقرار
развертывание
دیکشنری فارسی به روسی
استقرار
استقرار
Bereitstellung
دیکشنری فارسی به آلمانی
استقرار
استقرار
розгортання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
استقرار
استقرار
rozmieszczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
استقرار
استقرار
部署
دیکشنری فارسی به چینی