جدول جو
جدول جو

معنی استفراک - جستجوی لغت در جدول جو

استفراک
(مُ سَ / سِ لَ / لِ نِ)
فربه و سخت گردیدن دانه در خوشه. (منتهی الارب). فربه و سخت شدن دانه در سنبله، آب خواستن، سقاء خواستن، فربه شدن شتران. (منتهی الارب) ، نوشاندن آب و شراب و مثل آن. (غیاث) :
لاجرم آماس گیرد دست و پا
تشنگی را نشکند آن استقا.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدراک
تصویر استدراک
درک کردن، پی بردن، دریافتن، در ادبیات در فن بدیع سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، برای مثال اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی - ۴۹۱) یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، برای مثال سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری - ۳۴۵)طلب دریافت چیزی کردن، تلافی و تدارک کردن، جبران کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ غَ/ غِ زَ)
دارو برداشتن زن. تنگ کردن بدارو. بدارو تنگی دادن زن شرم را. تنگ کردن فرج خواستن زن بدارو. (زوزنی) ، قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دریافت. دریافتن. دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، نرم گردانیدن. (منتهی الارب). رام کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ /حِ)
اسب گرامی بدست آوردن و گرد کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ گُ)
برای جوجه آوردن جا گرفتن کبوتر و مرغ و جز آن. جهت چوزه جا گرفتن کبوتر و جز آن. (منتهی الارب) ، مفهوم کردن. (زوزنی) ، پرسش. سؤال کردن. پرسیدن:
بهر این لفظ الست مستبین
نفی و اثبات است در لفظی دفین
زآنکه استفهام اثبات است این
لیک در وی لفظ لیس هم ببین.
مولوی.
، الاستفهام، استعلام ما فی الضمیر المخاطب و قیل هو طلب حصول صورهالشی ٔ فی الذهن فان کانت تلک الصوره وقوع نسبه بین الشیئین اولا وقوعها فحصولها هو التصدیق و الا فهو التصور. (تعریفات جرجانی). الاستفهام، هو عند اهل العربیه من انواع الطلب الذی هو من اقسام الانشاء. و هو کلام یدل ّ علی طلب فهم ما اتصل به اداهالطلب. فلایصدق علی افهم فان ّ المطلوب لیس فهم ما اتصلت به لان اداهالطلب صیغهالامر. و قد اتصلت بالفهم و لیس المطلوب به طلب فهم الفهم. بخلاف اء زید قائم فان المطلوب به طلب فهم مضمون زید قائم. و سمی استفهاماً لذلک. و هذا الطلب علی خلاف طلب سائر الاّثار من الفواعل. فان العلم فی علمنی مطلوب المتکلم و هو اثرالمعلم لکن یطلب فعله الذی هو التعلیم لیترتب علیه الاثر. و کذا فی اضرب زیداً، المطلوب مضروبیه زید. و یطلب من الفاعل التأثیر، لیترتب علیه الاثر. و فی زید قائم یطلب نفس حصول قیام زید فی العقل لان ّ الاداه انّما اتصلت بقیام زید. بخلاف علمنی فان الاداه فیه متصله بالتعلیم. کذا فی الاطول و فی الاتقان. و لکون الاستفهام طلب ارتسام صوره ما فی الخارج فی الذهن لزم ان لایکون حقیقه الا اذا صدر عن شاک یصدق بامکان الاعلام. فان غیرالشاک اذا استفهم یلزم منه تحصیل الحاصل و اذا لم یصدق بامکان الاعلام انتفت فائدهالاستفهام. وقال بعض الائمه و ما جاء فی القرآن علی لفظ الاستفهام فانما یقع فی خطاب علی معنی ان المخاطب عنده علم ذلک الاثبات او النفی حاصل - انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- اداه استفهام، کلمه ای که بدان طلب فهم و دریافت کنند مانند: آیا و چرا و برای چه و چه و چون و چند، و هل وا و غیره.
- استفهام کردن، پرسیدن. استفسار کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
تنها واشدن بچیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تنها شدن به امری. تنها کردن کاری را. (منتهی الارب). انفراد به امری.
لغت نامه دهخدا
(مُ نُ / نِ /نَ)
آغاز کردن کاری و سخنی را.
لغت نامه دهخدا
بیونانی میعۀ سایله است. و رجوع به سترکا در برهان قاطع و همین لغت نامه و رجوع به اصطرک شود، بازگردانیدن خواستن. (منتهی الارب). بازگشت خواستن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استدرار
تصویر استدرار
شیرخواستن، پرشیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراء
تصویر استذراء
سایه جستن به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراع
تصویر استذراع
بوی پوشی لاپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبراز
تصویر استبراز
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصراخ
تصویر استصراخ
فریاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضحاک
تصویر استضحاک
شوخی خواستن خنده جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاض
تصویر استرفاض
فراخ خواستن رود بار فراخ کردن رود بار گشاد کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرکاک
تصویر استرکاک
بی مایه یافتن ناپسند یافتن سست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراء
تصویر استشراء
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفراد
تصویر استفراد
((اِ تِ))
تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
((اِ تِ))
فراغت طلبیدن، قی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استدراک
تصویر استدراک
((اِ تِ))
فهمیدن، درک کردن، اعتراض کردن، خرده گرفتن، آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس، تصحیح کردن، جبران کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
هراش
فرهنگ واژه فارسی سره
تهوع، دل آشوب، دل بهم خوردگی، شکوفه، قی
فرهنگ واژه مترادف متضاد