جدول جو
جدول جو

معنی استدراک

استدراک((اِ تِ))
فهمیدن، درک کردن، اعتراض کردن، خرده گرفتن، آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس، تصحیح کردن، جبران کردن
تصویری از استدراک
تصویر استدراک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استدراک

استدراک

استدراک
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار

استدراک

استدراک
درک کردن، پی بردن، دریافتن، در ادبیات در فن بدیع سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، برای مِثال اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی - ۴۹۱) یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، برای مِثال سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری - ۳۴۵)طلب دریافت چیزی کردن، تلافی و تدارک کردن، جبران کردن
استدراک
فرهنگ فارسی عمید

استدراک

استدراک
دریافت. دریافتن. دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، نرم گردانیدن. (منتهی الارب). رام کردن
لغت نامه دهخدا

استدراج

استدراج
فریب دادن، مکر، نیرنگ، در تصوف به عذاب نزدیک کردن بنده به وسیلۀ خداوند، انجام کار عجیب و خارق العاده مانندِ سِحر و جادو به وسیلۀ کافر
استدراج
فرهنگ فارسی عمید

استدراج

استدراج
بتدریج بالا بردن، بتدریج نزدیک گردانیدن، ظاهر شدن کرامات از غیر مؤمن، بیچاره گردانیدن
استدراج
فرهنگ فارسی معین

استفراک

استفراک
فربه و سخت گردیدن دانه در خوشه. (منتهی الارب). فربه و سخت شدن دانه در سنبله، آب خواستن، سقاء خواستن، فربه شدن شتران. (منتهی الارب) ، نوشاندن آب و شراب و مثل آن. (غیاث) :
لاجرم آماس گیرد دست و پا
تشنگی را نشکند آن استقا.
مولوی
لغت نامه دهخدا

استدرار

استدرار
بسیاری شیر: استدر اللبن، کثر. (قطر المحیط) ، یاد گرفتن، درس گفتن، نگاه داشتن. (منتهی الارب) ، استذکار کسی یا چیزی، یاد گرفتن، اِرتمام
لغت نامه دهخدا