جدول جو
جدول جو

معنی استفراد - جستجوی لغت در جدول جو

استفراد(مُ بَ)
تنها واشدن بچیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تنها شدن به امری. تنها کردن کاری را. (منتهی الارب). انفراد به امری.
لغت نامه دهخدا
استفراد
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
استفراد((اِ تِ))
تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن
تصویری از استفراد
تصویر استفراد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استطراد
تصویر استطراد
در بدیع خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، برای مثال حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر من اند (سعدی۲ - ۴۲۷) و یا عشق می ورزم و امّید که این فنّ شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حافظ - ۴۵۷)بیان کردن مطلب در زمان مناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ حِ گُ)
برای جوجه آوردن جا گرفتن کبوتر و مرغ و جز آن. جهت چوزه جا گرفتن کبوتر و جز آن. (منتهی الارب) ، مفهوم کردن. (زوزنی) ، پرسش. سؤال کردن. پرسیدن:
بهر این لفظ الست مستبین
نفی و اثبات است در لفظی دفین
زآنکه استفهام اثبات است این
لیک در وی لفظ لیس هم ببین.
مولوی.
، الاستفهام، استعلام ما فی الضمیر المخاطب و قیل هو طلب حصول صورهالشی ٔ فی الذهن فان کانت تلک الصوره وقوع نسبه بین الشیئین اولا وقوعها فحصولها هو التصدیق و الا فهو التصور. (تعریفات جرجانی). الاستفهام، هو عند اهل العربیه من انواع الطلب الذی هو من اقسام الانشاء. و هو کلام یدل ّ علی طلب فهم ما اتصل به اداهالطلب. فلایصدق علی افهم فان ّ المطلوب لیس فهم ما اتصلت به لان اداهالطلب صیغهالامر. و قد اتصلت بالفهم و لیس المطلوب به طلب فهم الفهم. بخلاف اء زید قائم فان المطلوب به طلب فهم مضمون زید قائم. و سمی استفهاماً لذلک. و هذا الطلب علی خلاف طلب سائر الاّثار من الفواعل. فان العلم فی علمنی مطلوب المتکلم و هو اثرالمعلم لکن یطلب فعله الذی هو التعلیم لیترتب علیه الاثر. و کذا فی اضرب زیداً، المطلوب مضروبیه زید. و یطلب من الفاعل التأثیر، لیترتب علیه الاثر. و فی زید قائم یطلب نفس حصول قیام زید فی العقل لان ّ الاداه انّما اتصلت بقیام زید. بخلاف علمنی فان الاداه فیه متصله بالتعلیم. کذا فی الاطول و فی الاتقان. و لکون الاستفهام طلب ارتسام صوره ما فی الخارج فی الذهن لزم ان لایکون حقیقه الا اذا صدر عن شاک یصدق بامکان الاعلام. فان غیرالشاک اذا استفهم یلزم منه تحصیل الحاصل و اذا لم یصدق بامکان الاعلام انتفت فائدهالاستفهام. وقال بعض الائمه و ما جاء فی القرآن علی لفظ الاستفهام فانما یقع فی خطاب علی معنی ان المخاطب عنده علم ذلک الاثبات او النفی حاصل - انتهی. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- اداه استفهام، کلمه ای که بدان طلب فهم و دریافت کنند مانند: آیا و چرا و برای چه و چه و چون و چند، و هل وا و غیره.
- استفهام کردن، پرسیدن. استفسار کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ خوا / خا)
تباه شدن خواستن. (منتهی الارب). تباه شدن چیزی خواستن. (زوزنی). تبه شدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
آمدن به آب و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
شمول.
لغت نامه دهخدا
(مَحْوْ کُ)
به خوش آوازی و بلندآوازی داشتن خوبی هوا آدمی و جز آن را. به بلند و خوش آوازی آوردن: استغرد الروض الذباب، به بلند و خوش آوازی آورد مرغزار مگس را. (منتهی الارب) ، فائده خواستن. (منتهی الارب) ، اقتباس
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ /حِ)
اسب گرامی بدست آوردن و گرد کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاستمدار و مارشال فرانسوی. مولد آژن. وی درمعاهدۀ نیمگ شرکت داشته است. (1607- 1686 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ نُ / نِ /نَ)
آغاز کردن کاری و سخنی را.
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ / سِ لَ / لِ نِ)
فربه و سخت گردیدن دانه در خوشه. (منتهی الارب). فربه و سخت شدن دانه در سنبله، آب خواستن، سقاء خواستن، فربه شدن شتران. (منتهی الارب) ، نوشاندن آب و شراب و مثل آن. (غیاث) :
لاجرم آماس گیرد دست و پا
تشنگی را نشکند آن استقا.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ/ غِ زَ)
دارو برداشتن زن. تنگ کردن بدارو. بدارو تنگی دادن زن شرم را. تنگ کردن فرج خواستن زن بدارو. (زوزنی) ، قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ کُ نَنْ دَ / دِ)
سرد یافتن.
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ شِ)
یاری خواستن. (تاج المصادر بیهقی). استعانت
لغت نامه دهخدا
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحداد
تصویر استحداد
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطراد
تصویر استطراد
((اِ تِ))
از پیش دشمن گریختن و فریفتن او، از مطلب دور افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
((اِ تِ))
فراغت طلبیدن، قی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
هراش
فرهنگ واژه فارسی سره
تهوع، دل آشوب، دل بهم خوردگی، شکوفه، قی
فرهنگ واژه مترادف متضاد