جدول جو
جدول جو

معنی استعراب - جستجوی لغت در جدول جو

استعراب
تازی گرایی، تازی زدگی، زشتگویی تقلید عرب کردن مانند عرب شدن عرب ماب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، سخن زشت گفتن دشنام دادن فحش گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
استعراب
((اِ تِ))
عرب مآب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، دشنام دادن، فحش گفتن
تصویری از استعراب
تصویر استعراب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گزافخندی بسیارخندی، شگفتیدن شگفتی نمودن غریب شمردن عجب دانستن چیزی را بشگفت آمدن از امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلاب
تصویر استعلاب
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعراء
تصویر استعراء
نو خرما خواستن، نو خرما خوردن خرمای نو بر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعذاب
تصویر استعذاب
گوارا خواستن، گوارا نوشاندن، گوارایافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعجاب
تصویر استعجاب
تعجب کردن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعتاب
تصویر استعتاب
خرسندی خواستن، خرسندی بخشیدن، ازبدی باز گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطراب
تصویر استطراب
شادی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعجاب
تصویر استعجاب
شگفتی، تعجب، تحیر، حیرت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استطراب
تصویر استطراب
طرب خواستن، شادمانی خواستن، شاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغراب
تصویر استغراب
عجیب و غریب دانستن، تعجب کردن، شگفتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغراب
تصویر استغراب
((اِ تِ))
غریب شمردن، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعجاب
تصویر استعجاب
((اِ تِ))
عجب شمردن، در شگفت شدن، به شگفت آمدن
فرهنگ فارسی معین
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراء
تصویر استشراء
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرهاب
تصویر استرهاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعال
تصویر استرعال
پیشرو گله شدن دنبال هم رفتن گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعداد
تصویر استعداد
آمادگی کردن، محیا شدن، آمادگی، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
شتابی خواستن، شتابیدن، پیشی گرفتن، به شتاب وا داشتن، پیشی گرفتن کاری را بشتاب خواستن بشتاب واداشتن بر انگیختن بعجله، شتاب کردن شتافتن، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
چیزی را به عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعارات
تصویر استعارات
جمع استعاره
فرهنگ لغت هوشیار
تازه جویی، تازه یابی، شگفتیدن طرفه شمردن نو داشتن، نو پیدا کردن چیزی را، خوش کردن و شگفت داشتن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطباب
تصویر استطباب
درمان پرسیدن، پزشک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصواب
تصویر استصواب
صواب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصراخ
تصویر استصراخ
فریاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
هم نشین خواستن، یاری خواستن، با خود داشتن، پیشین روایی: دستور یا فرمان پیشین و گذشته را هم اکنون پذیرفتن و روا داشتن دشوار شدن کار بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن، یاری خواستن، همراه بردن با خود داشتن، باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم. بنابراین سه رکن دارد: یقین بان در رمان سابق، شک بان در زمان بعد، ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک، جمع استصحابات
فرهنگ لغت هوشیار