- استعانت
- یاری گرفتن
معنی استعانت - جستجوی لغت در جدول جو
- استعانت
- یاری خواستن، کمک خواستن، کمک، یاری، در ادبیات در فن بدیع آوردن شعر شاعری در کلام یا شعر خود برای کمک به مراد و مقصود خویش
- استعانت ((اِ تِ نَ))
- یاری خواستن، کمک طلبیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
زاری کردن زاریدن، فروتنی کردن عجز آوردن، تن در دادن گردن نهادن، زاری تضرع، فروتنی تواضع
نرم شمردن نرم یافتن، نرم گردانیدن، نرم شدن
یاری خواهی، یاری یابی
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
روشنی گرفتن روشن شدن، روشنی خواستن
پست وحقیرشمردن
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
نرم کردن، کوبیدن چیزی، رام کردن
سبک شمردن، حقیر دانستن، خوار شمردن
بازگشت چیزی را خواستن، برگرداندن، تکرار کردن
خواری، فروتنی
اثبات
پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
پا فشاری
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
آب روان کردن خواستن، عطا خواستن، فیض گرفتن طلب فیض کردن
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
خفتن خواستن، خود را به خواب زدن، خو گرفتن
بنیابت خواستن کسی را
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
پنگانی منسوب به استکان
خاکی شدن خاکی بودن فروتنی بسیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن