جدول جو
جدول جو

معنی استعانت - جستجوی لغت در جدول جو

استعانت
یاری گرفتن
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
فرهنگ لغت هوشیار
استعانت
یاری خواستن، کمک خواستن، کمک، یاری، در ادبیات در فن بدیع آوردن شعر شاعری در کلام یا شعر خود برای کمک به مراد و مقصود خویش
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
فرهنگ فارسی عمید
استعانت
((اِ تِ نَ))
یاری خواستن، کمک طلبیدن
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
زاری کردن زاریدن، فروتنی کردن عجز آوردن، تن در دادن گردن نهادن، زاری تضرع، فروتنی تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلانت
تصویر استلانت
نرم شمردن نرم یافتن، نرم گردانیدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعانه
تصویر استعانه
یاری خواهی، یاری یابی
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاذت
تصویر استعاذت
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضانت
تصویر استضانت
روشنی گرفتن روشن شدن، روشنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهانت
تصویر استهانت
پست وحقیرشمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدانت
تصویر استدانت
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلانت
تصویر استلانت
نرم کردن، کوبیدن چیزی، رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استهانت
تصویر استهانت
سبک شمردن، حقیر دانستن، خوار شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعادت
تصویر استعادت
بازگشت چیزی را خواستن، برگرداندن، تکرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استکانت
تصویر استکانت
((اِ تِ نَ))
زاری کردن، خضوع نمودن، فروتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعادت
تصویر استعادت
((اِ تِ دَ))
بازگشت چیزی را خواستن، عادت کردن، استعاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استهانت
تصویر استهانت
((اِ تِ نَ))
خوار شمردن، حقیر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استکانت
تصویر استکانت
خواری، فروتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوانش
تصویر استوانش
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره
پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقامت
تصویر استقامت
پا فشاری
فرهنگ لغت هوشیار
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاضت
تصویر استفاضت
آب روان کردن خواستن، عطا خواستن، فیض گرفتن طلب فیض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفادت
تصویر استفادت
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنامت
تصویر استنامت
خفتن خواستن، خود را به خواب زدن، خو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنابت
تصویر استنابت
بنیابت خواستن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماحت
تصویر استماحت
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکانی
تصویر استکانی
پنگانی منسوب به استکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکانه
تصویر استکانه
خاکی شدن خاکی بودن فروتنی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزارت
تصویر استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار