معنی استکانت - فرهنگ فارسی معین
معنی استکانت
- استکانت((اِ تِ نَ))
- زاری کردن، خضوع نمودن، فروتنی
تصویر استکانت
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استکانت
استکانت
- استکانت
- زاری کردن زاریدن، فروتنی کردن عجز آوردن، تن در دادن گردن نهادن، زاری تضرع، فروتنی تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
استبانت
- استبانت
- پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار