جدول جو
جدول جو

معنی استلانت

استلانت
نرم کردن، کوبیدن چیزی، رام کردن
تصویری از استلانت
تصویر استلانت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با استلانت

استبانت

استبانت
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار

استکانت

استکانت
زاری کردن زاریدن، فروتنی کردن عجز آوردن، تن در دادن گردن نهادن، زاری تضرع، فروتنی تواضع
فرهنگ لغت هوشیار

استدانت

استدانت
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
استدانت
فرهنگ لغت هوشیار

استعانت

استعانت
یاری خواستن، کمک خواستن، کمک، یاری، در ادبیات در فن بدیع آوردن شعر شاعری در کلام یا شعر خود برای کمک به مراد و مقصود خویش
استعانت
فرهنگ فارسی عمید