- استطراف
- تازه جویی، تازه یابی، شگفتیدن طرفه شمردن نو داشتن، نو پیدا کردن چیزی را، خوش کردن و شگفت داشتن بچیزی
معنی استطراف - جستجوی لغت در جدول جو
- استطراف ((اِ تِ))
- نو شمردن، تازه و نو یافتن، شگفت داشتن
- استطراف
- شگفتی، تعجب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
شادی جستن
طرب خواستن، شادمانی خواستن، شاد شدن
در بدیع خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، برای مثال حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر من اند (سعدی۲ - ۴۲۷) و یا عشق می ورزم و امّید که این فنّ شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حافظ - ۴۵۷) بیان کردن مطلب در زمان مناسب
وام گرفتن، وام خواستن
استوار و پا بر جا شدن
قی کردن
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
گران فروشی، وام خواستن
پنهان شدن، کنیزک خواستن
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
ژرف کاوی، غوته خوردن همه را فرا گرفتن همه را فرا رسیدن، غرق شدن غرقه گشتن، فرو رفتن در امری سخت سر گرم شدن بکاری تعمق
گزافخندی بسیارخندی، شگفتیدن شگفتی نمودن غریب شمردن عجب دانستن چیزی را بشگفت آمدن از امری
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
مهربان شدن
تازی گرایی، تازی زدگی، زشتگویی تقلید عرب کردن مانند عرب شدن عرب ماب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، سخن زشت گفتن دشنام دادن فحش گفتن
نو خرما خواستن، نو خرما خوردن خرمای نو بر خوردن
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
هلش خواهی، رهاندن، شکمروش رهایی خواستن، رهانیدن از بند، گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
خوردنی خواستن، طعام خواستن
به فریب فرار کردن
بطریق استطراد بوجه استطراد طردا للباب
درمان پرسیدن، پزشک خواستن
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
کسی را ضعیف و نا توان شمردن