جدول جو
جدول جو

معنی استزارت - جستجوی لغت در جدول جو

استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
تصویری از استزارت
تصویر استزارت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزاره
تصویر استزاره
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطارت
تصویر استطارت
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
نیکی خواستن به جستن طلب خیر کردن، فال نیک زدن، به جویی به جست، تفاء ل بقرآن برای اقدام بکاری، جمع استخارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزادت
تصویر استزادت
زیاده خواهی، افزون طلبی، گله کردن، گله گزاری، دل آزردگی، رنجش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استزاره
تصویر استزاره
((اِ تِ رِ))
طلب زیارت کسی کردن، دیدار خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استزادت
تصویر استزادت
((اِ تِ دَ))
فزون خواستن، فزونی طلبیدن، مقصر شمردن، شکوه کردن، دلتنگی نمودن، استزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنارت
تصویر استنارت
روشن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استارت
تصویر استارت
راه انداختن، شروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارت
تصویر استارت
لحظۀ حرکت ورزشکاران
وسیله ای خودکار برای راه اندازی موتور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استارت
تصویر استارت
((اِ))
حرکت کردن و به حرکت درآوردن، لحظه حرکت ورزشکاران در ورزش های دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع
فرهنگ فارسی معین
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقامت
تصویر استقامت
پا فشاری
فرهنگ لغت هوشیار
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاضت
تصویر استفاضت
آب روان کردن خواستن، عطا خواستن، فیض گرفتن طلب فیض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفادت
تصویر استفادت
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنامت
تصویر استنامت
خفتن خواستن، خود را به خواب زدن، خو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
روشنی خواستن، روشن گردانیدن، پیروزی یافتن روشن شدن، مدد خواستن بشعاع روشنی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنابت
تصویر استنابت
بنیابت خواستن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماحت
تصویر استماحت
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلانت
تصویر استلانت
نرم شمردن نرم یافتن، نرم گردانیدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشارات
تصویر استشارات
جمع استشاره
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزادات
تصویر استزادات
جمع استزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
آرمیدن، راحتی کردن، آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
یاری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
چیزی را به عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعارات
تصویر استعارات
جمع استعاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاذت
تصویر استعاذت
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار