استزاره استزاره زیارت خواستن از کسی. (منتهی الارب). زیارت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طلب زیارت کردن لغت نامه دهخدا
استناره استناره روشنی خواستن، روشن گردانیدن، پیروزی یافتن روشن شدن، مدد خواستن بشعاع روشنی جستن فرهنگ لغت هوشیار
استشاره استشاره رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات فرهنگ لغت هوشیار
استزاده استزاده افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن فرهنگ لغت هوشیار