جدول جو
جدول جو

معنی استارت

استارت((اِ))
حرکت کردن و به حرکت درآوردن، لحظه حرکت ورزشکاران در ورزش های دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع
تصویری از استارت
تصویر استارت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استارت

استارت

استارت
لحظۀ حرکت ورزشکاران
وسیله ای خودکار برای راه اندازی موتور
استارت
فرهنگ فارسی عمید

استشارت

استشارت
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار

استزارت

استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
استزارت
فرهنگ لغت هوشیار

استعارت

استعارت
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار

استطارت

استطارت
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
استطارت
فرهنگ لغت هوشیار

استخارت

استخارت
نیکی خواستن به جستن طلب خیر کردن، فال نیک زدن، به جویی به جست، تفاء ل بقرآن برای اقدام بکاری، جمع استخارات
فرهنگ لغت هوشیار

استاره

استاره
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نَجم، کُوکَبِه، نَجمِه، کُوکَب، تارا، اَختَر، جِرم، نَیِّر، سِتار
سه تار
استاره
فرهنگ فارسی عمید