- استخلاص
- رهایی جستن، رهاکردگی، ناب خواهی، از آن خود دانستن رهایی جستن خلاصی طلبیدن، رهانیدن رهاندن خلاص کردن، خاص خود کردن ویژه خویش ساختن تصرف: استخلاص بخارا بدست چنگیز، رهایی خلاص، جمع استخلاصات. رهانیدن، خلاص کردن
معنی استخلاص - جستجوی لغت در جدول جو
- استخلاص
- آزاد کردن، رها کردن، آزاد شدن، رهایی
- استخلاص ((اِ تِ))
- خلاصی طلبیدن، رهایی بخشیدن، رهایی، خلاص، مفرد استخلاصات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع استخلاص
جانشین گزیدن، آب بر کشیدن جانشین کردن جانشین ساختن، جانشینی
درویدن بریدن
کسی را به جای خود خلیفه کردن، جانشین کردن
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن
خونخواهی، کیفرخواهی، سروته داستان را خواستن قصاص گرفتن خواستن از کسی قصاص دادن خواستن از کسی قصاص دادن خواستن طلب قصاص کردن، روایت کردن سخن
رستگاری خواستن، رستگاری یافتن
بیرون کشیدن
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
پیچیده سخنی سربسته گویی، آزاد نبودن در خرید و فروش
غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را، غلیظ شدن ستبر شدن
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
بالیدن نهال
نمکین خواستن، نمکین یافتن (نمکین ملیح)
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
بر کشیدن شمشیروجزآن
گران فروشی، وام خواستن
لغزیدن، لغزیدن خواستن
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
پروا خواستن، ارزان خواستن
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
هلش خواهی، رهاندن، شکمروش رهایی خواستن، رهانیدن از بند، گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش
نیکویی کردن خواستن، نیک شدن نیک آمدن، استنباطی که قاضی از روی کلیات مصالح لازم الرعایه بدست میاورد. صلاح کاری را جستن
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
به خواهی بهبود جویی
ناچیز و خوار کردن