- استحفار
- کندن خواستن
معنی استحفار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توبه کردن
رمیدگی، رمیدن، رماندن، بسیجیدن
خوار وکوچک شمردن
نگه داشتن
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
بخود بار آمدن، یاد داشتن
مانده شدن ماندگی
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
آمرزش خواهی، آمرزش
آگاهی، پیدایش
آگاهی، حاضر کردن، احضار کردن
حقیر دانستن، کوچک شمردن، خوار کردن
حفظ کردن، نگه داشتن، نگه داری کردن
طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن، «استغفراللّه» گفتن
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
نیکو خواست به خواست
استوار شدن، استواری
سزاوار شدن، شایستگی
گم خواستن
به دست آوردن، بازیافت خواستن بازیابی برداشت حاصل خواستن طلب حصول نتیجه گرفتن،جمع استحصالات
سخت روزگاری ترش زمانی
شمار خواست آمار خواستن
کهنه پوشی، ترنجیدن گوش (ترنجیدن کوفتگی و خشک شدن اندامی است)
ستودن، خوب جلوه دادن
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
دم پایی خواستن، دهش خواستن
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
نوکران
دربان گماردن، دربانی خواستن، در پرده خواهی پوشیده خواهی