جدول جو
جدول جو

معنی استجهال - جستجوی لغت در جدول جو

استجهال
نادان شمردن
تصویری از استجهال
تصویر استجهال
فرهنگ فارسی عمید
استجهال
نادان شمردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
استجهال
نادان شمردن نادان گرفتن کانادانی نادان شمردن، سبک داشتن
تصویری از استجهال
تصویر استجهال
فرهنگ لغت هوشیار
استجهال((اِ تِ))
خود را به نادانی زدن
تصویری از استجهال
تصویر استجهال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استمهال
تصویر استمهال
مهلت خواستن، طلب مهلت کردن، زمان خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ پَ / پِ)
استبهال ناقه، دوشیدن ناقۀ بی پستان بند را. (از منتهی الارب) ، گران شدن، سست شدن از بیماری یا خواب یا لوم و بخل
لغت نامه دهخدا
جمل گردیدن. (منتهی الارب). اشتر گشتن. (تاج المصادر بیهقی) : استجمل البعیر
لغت نامه دهخدا
(مُ کَدْ دَ)
نرم شدن شکم و طبیعت. (مؤید الفضلاء) ، از راه بردن. بفریفتن، طلب سرگشتگی کردن، سرگشتگی. سرگشته شدن، خواب مغناطیسی. تنویم مغناطیسی. خواب بندی. منتر
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ)
آسان شمردن. (تاج المصادر بیهقی). نرم و آسان شمردن. (منتهی الارب). آسان داشتن، آزمند شیر گشتن، کهنه و دریده شدن مشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ خوا / خا)
تمام گرفتن: یقال استجبل ما عنده، تمام گرفت آنچه نزد او بود. (منتهی الارب) ، شرم داشتن از کسی. استحیاء
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ / نِ)
استجاده.
- استجزال رأی، پسندیدن آن. آنرا متین یافتن
لغت نامه دهخدا
بگشن آمدن نر ماده را. (تاج المصادر بیهقی) : استجعال کلبه، گشن خواه شدن ماده سگ. (از منتهی الارب). به ایغر جستن درآمدن سباع ماده، استحباب بر، برگزیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). گزیدن بر. اختیار. ترجیح. نیکو شمردن چیزی را. (از منتهی الارب) ، سزاوار شدن، تا دیر ماندن آب در شکنبۀ شتر و تشنه ناشدن وی از آن. (منتهی الارب) ، (اصطلاح شرع) مقابل وجوب، کراهت، حرمت و مترادف ندب است و هو ما یستحق فاعله المدح و الثواب، و لایستحق تارکه الذنب و العقاب
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ فُ زَ دَ / دِ)
مهلت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). زمان خواستن. درنگی خواستن. طلب مهلت کردن. زمان طلبیدن. استنظار.
- استمهال کردن، مهلت خواستن. زمان طلبیدن. مدت خواستن.
، خویشتن را خوابیده نمودن. (منتهی الارب). خود را بخواب زدن. خواب کردن
لغت نامه دهخدا
(مِنَ)
استئهال. سزاوار و شایستۀ چیزی شدن: استأهل الشی ٔ، استوجبه فهو مستأهل له، و انکره بعضهم، و فی الاساس و سمعت اهل الحجاز یستعملونه استعمالاً واسعاً. (اقرب الموارد) : مناصب اعمال در نصاب استحقاق واستیهال مقرّر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 365) ، اسجهرار سراب، نمودن و ناپدید شدن. (از منتهی الارب). سپید نمودن سراب در بیابان، اسجهرار باد، پیش آمدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
رجوع به استیهال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طلب کردن خبر را حسب امکان
لغت نامه دهخدا
تصویری از استجماع
تصویر استجماع
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداء
تصویر استجداء
دهش خواهی در یوزگی نیاز خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
گران داشتن سنگین شدن گران خواستن گرانسنگی گرانبارگی سنگین شمردن گران داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداد
تصویر استجداد
نو گراییدن، نو پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجمار
تصویر استجمار
گردهمایی سپاه، گردهمایی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجنان
تصویر استجنان
دیوانه گری، شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجواب
تصویر استجواب
پاسخ خواهی باز پرسی
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آوردن، بازیافت خواستن بازیابی برداشت حاصل خواستن طلب حصول نتیجه گرفتن،جمع استحصالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئحال
تصویر استئحال
درنگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه کندن برکندن، برکنده گشتن برکندگی، درماندگی بیچارگی، بی چیزشدن بی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیهال
تصویر استیهال
سزاوار و شایسته چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبهام
تصویر استبهام
سر بسته خواهی گنگ زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمهال
تصویر استمهال
((اِ تِ))
مهلت خواستن
فرهنگ فارسی معین
فرجه، مهلت، مهلت خواهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد