جدول جو
جدول جو

معنی اسبق - جستجوی لغت در جدول جو

اسبق
پیش تر، پیشرو تر پیش تر جلوتر سابق تر سبقت گیرنده تر پیش تر از پیش از پیش پیشتر، پیشروتر
فرهنگ لغت هوشیار
اسبق
پیشین
تصویری از اسبق
تصویر اسبق
فرهنگ واژه فارسی سره
اسبق
قبل از پیشین، سابق تر مثلاً رئیس سابق و رئیس اسبق شرکت
تصویری از اسبق
تصویر اسبق
فرهنگ فارسی عمید
اسبق
((اَ بَ))
پیش تر، جلوتر، پیشروتر
تصویری از اسبق
تصویر اسبق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماسبق
تصویر ماسبق
آنچه گذشته و پیشی گرفته باشد، پیشینه
فرهنگ فارسی عمید
گذشتگان، پیشی گرفته، هر آنچه گذشته باشد هر آنچه در پیش ذکر شده و یاد کرده شده باشد، هر چیز گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسبق
تصویر ماسبق
((سَ بَ))
گذشته، پیشینه. عطف به. مربوطه به گذشته، امری را به امر سابق پیوند دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابق
تصویر سابق
(پسرانه)
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
پارسی است اسپرز (طحال) دراز بروت سپرز اسپرز طحال، ورم بزرگی که در پهلو پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
پره و دندانه کلید
فرهنگ لغت هوشیار
نام درختی در جنگلهای ایران که چوب آنرا زغال کنند و برگش را برای پوشش بامها بکار برند و میوه اش برای تغذیه گاوها است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباق
تصویر اسباق
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقب
تصویر اسقب
جمع سقب، شتران نوزاد نو اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوق
تصویر اسوق
مرد خوب ونیکو ساق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحق
تصویر اسحق
(پسرانه)
اسحاق، خندان، نام پسر ابراهیم (ع) و ساره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین، پیشی گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعبق
تصویر اعبق
خوشبو تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
آبشار، آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد، در ورزش در والیبال، تنیس و پینگ پنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسبل
تصویر اسبل
((اُ بُ))
سپرز، طحال، ورمی که در پهلو بوجود آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
((اَ بَ))
پره و دندانه کلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابق
تصویر سابق
((بِ))
پیشی گیرنده، قبلی، گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابق
تصویر سابق
زمان گذشته، پیشین، پیشینه، سبقت گیرنده، پیشی گیرنده، پیش افتاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابق
تصویر سابق
Former
دیکشنری فارسی به انگلیسی