جدول جو
جدول جو

معنی اسباعاً - جستجوی لغت در جدول جو

اسباعاً
(نِ شَ تُ کَ دَ)
هفت یک هفت یک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ شَ گِ رِ تَ)
چهاریک چهاریک
لغت نامه دهخدا
(گُ / گِ /گَ فَ / فِ)
هفت عدد شدن قوم. هفت شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ دَ)
چهارتایی. انجمن های چهارتایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ شِ کَ تَ)
هفتم. هفتمین. بار هفتم
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تُ کَ دَ)
از روی اساس. اصلاً، راندن فرمودن، دست پیمان راندن بسوی عروس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ دَ)
قسراً. اضطراراً. قهراً. بستم. بزور
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ گِ رِ تَ)
ایجاباً. مقابل نفیاً و سلباً
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ تَ)
نه یک نه یک
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ زَ دَ)
بالاجماع. بالاتفاق. متفقاً. اتفاقاً
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
بطور اقبال. (ناظم الاطباء) ، روغن در گل پروردن یا بروغنهای خوش بوی دیگر آمیختن. (منتهی الارب). روغن با روغنهای گل پرورد آمیختن
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ گِ رِ تَ)
بشش یک. شش یک، شش یک، جمع واژۀ سریر. تخت ها. اورنگها:
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا
این الاسره و التیجان و الکلل.
، جمع واژۀ سرار. شکنهای کف دست و پیشانی. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسفناج
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یاقوت در ذیل ’اصبهان’ گوید: و قال حمزه بن الحسن، اصبهان اسم مشتق من الجندیه و ذلک ان لفظ اصبهان اذا ردّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان و هی جمع اسباه و اسباه اسم للجند و الکلب و انما لزمهما هذان الاسمان و اشترکا فیهما لان افعالهما لفقت لاسمائهما فالکلب یسمی فی لغه سک و فی لغه اسباه و تخفف فیقال اسبه فعلی هذا جمعوا هذین الاسمین و سموا بهما بلدین کانا معدن الجند الاساوره فقالوا لاصبهان اسباهان و لسجستان سکان و سکستان
لغت نامه دهخدا
(نِ شُ دَ)
بطور آگاهی و بطور اطلاع. از روی دانستگی و از روی فهمیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سبع. هفت یکها.
- اسباع قرآن، هفت سبع. قراء قدیم قرآن را هفت قسمت کرده در هر روز یک سبعو هر هفته یک بار قرآن را ختم میکرده اند:
زین سحرسحرگهی که رانم
مجموعۀ هفت سبع خوانم.
نظامی.
اگر خود هفت سبع از بر بخوانی
چو آشفتی الف با تا ندانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباناخ
تصویر اسباناخ
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساساً
تصویر اساساً
((اَ سَ نْ))
از بن، از اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجباراً
تصویر اجباراً
((اِ رَ نْ))
از روی ناچاری و اکراه، به ستم و زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجماعاً
تصویر اجماعاً
((اِ عَ نْ))
همگی، دست جمعی
فرهنگ فارسی معین