نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاَّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
منسوب است به مازن که نام قبیله ایست از تمیم و مازن به معنی تخم مورچه است. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مازن که نام چندین قبیله از قبایل عرب است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به مازن که نام قبیله ایست از تمیم و مازن به معنی تخم مورچه است. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مازن که نام چندین قبیله از قبایل عرب است. (از انساب سمعانی)
اسم نحویی است منسوب به سوی مازن که قبیله ای است از تمیم. (غیاث) (آنندراج). بکر بن محمد بن حبیب از بنی مازن بن شیبان معاصر واثق خلیفه و کتاب مایلحن فیه العامه و کتاب الالف و اللام و کتاب التصریف و کتاب العروض و کتاب القوافی و کتاب الدیباج از تألیفات اوست. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اعاظم علمای امامیه معدود و در سلک اجلای نحات منظوم است و از علمای مائه ثالثه و در زمرۀ معاصرین الواثق بالله شمرده می شود. مازنی به سال 249 و یا 248 و بروایتی 236 در بصره درگذشت. (از نامۀ دانشوران ج 2 ص 634). و رجوع به همین مأخذ و ریحانه الادب ج 3 ص 426 و روضات الجنات ص 133 شود محمد بن عبدالرحیم المازنی القیسی مکنی به ابوعبدالله عالم جغرافی متوفی به سال 565 هجری قمری وی در غرناطه ولادت یافت و به مشرق سفر کرد و در همانجا درگذشت. او راست: 1- تحفهالالباب و نخبهالاعجاب. 2- نخبهالاذهان فی عجائب البلدان. 3- عجائب المخلوقات. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 917)
اسم نحویی است منسوب به سوی مازن که قبیله ای است از تمیم. (غیاث) (آنندراج). بکر بن محمد بن حبیب از بنی مازن بن شیبان معاصر واثق خلیفه و کتاب مایلحن فیه العامه و کتاب الالف و اللام و کتاب التصریف و کتاب العروض و کتاب القوافی و کتاب الدیباج از تألیفات اوست. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اعاظم علمای امامیه معدود و در سلک اجلای نحات منظوم است و از علمای مائه ثالثه و در زمرۀ معاصرین الواثق بالله شمرده می شود. مازنی به سال 249 و یا 248 و بروایتی 236 در بصره درگذشت. (از نامۀ دانشوران ج 2 ص 634). و رجوع به همین مأخذ و ریحانه الادب ج 3 ص 426 و روضات الجنات ص 133 شود محمد بن عبدالرحیم المازنی القیسی مکنی به ابوعبدالله عالم جغرافی متوفی به سال 565 هجری قمری وی در غرناطه ولادت یافت و به مشرق سفر کرد و در همانجا درگذشت. او راست: 1- تحفهالالباب و نخبهالاعجاب. 2- نخبهالاذهان فی عجائب البلدان. 3- عجائب المخلوقات. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 917)
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
یکی از نواحی قدیم ایطالیا در ساحل غربی شبه جزیره مزبور که قوم ازن در آنجا مسکن داشتند و پای تخت آن شهر سوئسا ارونکا بود که اکنون شهرسزا بجای آن بناشده است. چون مردم ازنیا از ساکنین بسیار قدیم ایطالیا بوده اند گاه شعرا مملکت مزبوررا نیز ازنیا خوانده اند. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
یکی از نواحی قدیم ایطالیا در ساحل غربی شبه جزیره مزبور که قوم اُزُن در آنجا مسکن داشتند و پای تخت آن شهر سوئسا اُرونکا بود که اکنون شهرسِزا بجای آن بناشده است. چون مردم اُزُنیا از ساکنین بسیار قدیم ایطالیا بوده اند گاه شعرا مملکت مزبوررا نیز اُزُنیا خوانده اند. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
قصبۀ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است. و آن قصبۀ ویرانه و کوچکی میباشد که در حدود 1500 سکنه دارد اما در ازمنۀ قدیم شهری بزرگ ومشهور بوده بنام نیکیا ودو سور استوار آن هنوز هم در کمال متانت خودنمائی میکند قلعه و دروازه های آن بحال اصلی خود باقی هستند محیط سور طولاً 20 یا 24 و عرضاً 6 هزارگز مسافت را اشغال کرده و قصبۀ حالیه را با تمام باغها و مزرعه هاو چمن زارهای اطراف و حوالی در برگرفته و چهار دروازۀ قطور دارد یکعده جوامع و مساجد و ابنیۀ خیریۀ اسلامی در این قصبه مشاهده میشود که اکثر آنها رو بویرانی گذارده و از این رو بخوبی معلوم میشود که در اوایل دولت عثمانی هم این قصبه شهری بزرگ بوده است بزرگترین و زیباترین جوامع شریفۀ آن جامع سبز میباشد این بنا را مرحوم خیرالدین پاشا بیادگار گذاشته این جامع نظیر جامعی میباشد که به امر چلبی سلطان محمدخان در شهر بروسه ساخته اند. جامع ازنیق با کاشی های سبز مزین است و آنرا طوری پرداخته اند که در جرگۀ بدایع صنعت است و اکنون هم معمور است. دیگر جامع قطب الدین میباشد که پسر پاشای مذکور در فوق، خلیل پاشا بناکرده و نیز جامع محمود چلبی نوۀ پاشای آخری است و بالاخره جامع موسوم به اشرف زاده که بنا کردۀ خانم مکرمه خاتون میباشد، دو مدرسه هم دارد یکی را سلطان اورخان غازی و دیگری را سلیمان پاشا بناکرده اولی آباد و دائرو دومی ویران است. صاحبان جوامع مذکوره عمارات و ساختمانها هم داشته اند مرقد اشرف زاده عبدالله رومی و خواجه قطب الدین و علاءالدین مصری و حاجی حمزه بک و خیرالدین پاشا و یعقوب پاشا در درون این قصبه واقع شده است. این قصبه بسیار زیباست. اطراف و حوالی آن دارای باغ و باغچه و تپه های سبز و خرم میباشد. چشم اندازهای دلنشین و دلفریبی دارد ولی بعض مردابهای واقع در گوشه و کنار هوای این قطعه را سنگین کرده چشمه ها و چاههاو آبهای جاری بسیار هم مشاهده میشود. شهر ازنیق در ازمنۀ قدیمه یکی از بزرگترین شهرهای خطۀ بیتینا بوده این شهر را آنتیگون که یکی از وراث و سرداران اسکندر کبیر بوده سه قرن پیش از میلاد بنا نهاده و به آنتیگونیا موسوم کرده بود بعدها لیسیماخوس نام زوجه خویش نیکه را به این شهر داد پس مشهور به نیکیا شد مسقطالرأس ایپارخوس و دیون کاسیوس که از مشاهیر مورخانند، این شهر بوده است. در تاریخ 325 میلادی در زمان امپراطور قسطنطین رهبانان مجلس بسیار بزرگی در این شهر منعقد ساخته بوضع مراسم و عقاید اساسی نصرانیت پرداخته اند و باز در تاریخ 787 میلادی مجلس روحانی دیگری در همین شهر انعقاد یافته بتکفیر بت شکنان پرداختند. سلیمان سلجوقی در 469 هجری قمری ازنیق را ضبط کرده بود بعد از بیست سال مسیحیان از وی استرداد کردند. در سال 1204 میلادی این سرزمین را بعنوان ((دوک نشین نیکیا)) به ((لویی دبلوا)) که یکی از رؤسای مسیحی بود اعطا کردندو در همان اوان بدست ((تئودورلاسکاریس)) افتاد و این شخص به این قدر قانع نبود و دامنۀ تملک خود را تا جهات ((کوتاهیه)) و ((ایاصلوغ)) کشانید و دودمان وی قریب 60 سال ازنیق را پای تخت خود قرار دادند و قسطنطنیه در این مدت در دست مسیحیان بود و در سنۀ 1261 میلادی یکی از اعضای دودمان مزبور موسوم به ((میخال پالئولوگ)) قسطنطنیه را استرداد کرده پایتخت قرار داد. بالاخره در سنۀ 731 هجری قمری در زمان سلطنت سلطان اوزجان غفاری شاهزاده سلیمان پاشا ازنیق را فتح و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت. در اوایل دولت عثمانی بر رونق و زیبائی آن افزوده شد و مدت مدیدی در زمرۀ بلاد معظمه بودولی بعدها از رونق افتاده روبه خرابی نهاد. لفظ قدیم نیکیا با ایس (ادات ظرف یونانی) مرکب شده ایس نیکیا را بوجود آورد و محرف آن بشکل ((ازنیق)) در آمده. مساحت ناحیۀ ازنیق به 740 هزارگز مربع بالغ میشودو از طرف مغرب به ((کملیک)) و از جهت جنوب به ((یکشر = ینی شهر)) و از سوی مشرق به قضای ((لفکه)) ((کیوه)) و ((آقحصار)) و از جانب شمال بقضای ((قره مرسل)) محدود است. عده نفوس آن به 4150 تن بالغ میگردد از این عده فقط 110 تن رومی و همین مقدار ارمنی است بقیه مسلمانند. در داخل ناحیه 16 جامع و 24 مسجد و 2 کلیسا و 36 مکتب و 6000 دونم مزرعه و 71600 دونم جنگل موجود است. (قاموس الاعلام ترکی)
قصبۀ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است. و آن قصبۀ ویرانه و کوچکی میباشد که در حدود 1500 سکنه دارد اما در ازمنۀ قدیم شهری بزرگ ومشهور بوده بنام نیکیا ودو سور استوار آن هنوز هم در کمال متانت خودنمائی میکند قلعه و دروازه های آن بحال اصلی خود باقی هستند محیط سور طولاً 20 یا 24 و عرضاً 6 هزارگز مسافت را اشغال کرده و قصبۀ حالیه را با تمام باغها و مزرعه هاو چمن زارهای اطراف و حوالی در برگرفته و چهار دروازۀ قطور دارد یکعده جوامع و مساجد و ابنیۀ خیریۀ اسلامی در این قصبه مشاهده میشود که اکثر آنها رو بویرانی گذارده و از این رو بخوبی معلوم میشود که در اوایل دولت عثمانی هم این قصبه شهری بزرگ بوده است بزرگترین و زیباترین جوامع شریفۀ آن جامع سبز میباشد این بنا را مرحوم خیرالدین پاشا بیادگار گذاشته این جامع نظیر جامعی میباشد که به امر چلبی سلطان محمدخان در شهر بروسه ساخته اند. جامع ازنیق با کاشی های سبز مزین است و آنرا طوری پرداخته اند که در جرگۀ بدایع صنعت است و اکنون هم معمور است. دیگر جامع قطب الدین میباشد که پسر پاشای مذکور در فوق، خلیل پاشا بناکرده و نیز جامع محمود چلبی نوۀ پاشای آخری است و بالاخره جامع موسوم به اشرف زاده که بنا کردۀ خانم مکرمه خاتون میباشد، دو مدرسه هم دارد یکی را سلطان اورخان غازی و دیگری را سلیمان پاشا بناکرده اولی آباد و دائرو دومی ویران است. صاحبان جوامع مذکوره عمارات و ساختمانها هم داشته اند مرقد اشرف زاده عبدالله رومی و خواجه قطب الدین و علاءالدین مصری و حاجی حمزه بک و خیرالدین پاشا و یعقوب پاشا در درون این قصبه واقع شده است. این قصبه بسیار زیباست. اطراف و حوالی آن دارای باغ و باغچه و تپه های سبز و خرم میباشد. چشم اندازهای دلنشین و دلفریبی دارد ولی بعض مردابهای واقع در گوشه و کنار هوای این قطعه را سنگین کرده چشمه ها و چاههاو آبهای جاری بسیار هم مشاهده میشود. شهر ازنیق در ازمنۀ قدیمه یکی از بزرگترین شهرهای خطۀ بیتینا بوده این شهر را آنتیگون که یکی از وراث و سرداران اسکندر کبیر بوده سه قرن پیش از میلاد بنا نهاده و به آنتیگونیا موسوم کرده بود بعدها لیسیماخوس نام زوجه خویش نیکه را به این شهر داد پس مشهور به نیکیا شد مسقطالرأس ایپارخوس و دیون کاسیوس که از مشاهیر مورخانند، این شهر بوده است. در تاریخ 325 میلادی در زمان امپراطور قسطنطین رهبانان مجلس بسیار بزرگی در این شهر منعقد ساخته بوضع مراسم و عقاید اساسی نصرانیت پرداخته اند و باز در تاریخ 787 میلادی مجلس روحانی دیگری در همین شهر انعقاد یافته بتکفیر بت شکنان پرداختند. سلیمان سلجوقی در 469 هجری قمری ازنیق را ضبط کرده بود بعد از بیست سال مسیحیان از وی استرداد کردند. در سال 1204 میلادی این سرزمین را بعنوان ((دوک نشین نیکیا)) به ((لویی دبلوا)) که یکی از رؤسای مسیحی بود اعطا کردندو در همان اوان بدست ((تئودورلاسکاریس)) افتاد و این شخص به این قدر قانع نبود و دامنۀ تملک خود را تا جهات ((کوتاهیه)) و ((ایاصلوغ)) کشانید و دودمان وی قریب 60 سال ازنیق را پای تخت خود قرار دادند و قسطنطنیه در این مدت در دست مسیحیان بود و در سنۀ 1261 میلادی یکی از اعضای دودمان مزبور موسوم به ((میخال پالئولوگ)) قسطنطنیه را استرداد کرده پایتخت قرار داد. بالاخره در سنۀ 731 هجری قمری در زمان سلطنت سلطان اوزجان غفاری شاهزاده سلیمان پاشا ازنیق را فتح و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت. در اوایل دولت عثمانی بر رونق و زیبائی آن افزوده شد و مدت مدیدی در زمرۀ بلاد معظمه بودولی بعدها از رونق افتاده روبه خرابی نهاد. لفظ قدیم نیکیا با ایس (ادات ظرف یونانی) مرکب شده ایس نیکیا را بوجود آورد و محرف آن بشکل ((ازنیق)) در آمده. مساحت ناحیۀ ازنیق به 740 هزارگز مربع بالغ میشودو از طرف مغرب به ((کملیک)) و از جهت جنوب به ((یکشر = ینی شهر)) و از سوی مشرق به قضای ((لفکه)) ((کیوه)) و ((آقحصار)) و از جانب شمال بقضای ((قره مرسل)) محدود است. عده نفوس آن به 4150 تن بالغ میگردد از این عده فقط 110 تن رومی و همین مقدار ارمنی است بقیه مسلمانند. در داخل ناحیه 16 جامع و 24 مسجد و 2 کلیسا و 36 مکتب و 6000 دونم مزرعه و 71600 دونم جنگل موجود است. (قاموس الاعلام ترکی)
گگپی. کشیش ارمنی که در مائۀ پنجم میلادی میزیسته و او را کتابی است موسوم به ((رد بر فرقه ها)) که میان سالهای 445 و 448 میلادی تألیف شده و در ضمن آن شرحی از عقاید ایرانیان آورده و آنها را رد کرده است، از جمله در باب فرقۀ زروانیه مفصلاً بحث کرده است. (خرده اوستا تألیف پورداود ص 93) (ایران باستان ص 1524 و 1525و 2610) (ایران در زمان ساسانیان ص 45 و 95 و 96)
گگپی. کشیش ارمنی که در مائۀ پنجم میلادی میزیسته و او را کتابی است موسوم به ((رد بر فرقه ها)) که میان سالهای 445 و 448 میلادی تألیف شده و در ضمن آن شرحی از عقاید ایرانیان آورده و آنها را رد کرده است، از جمله در باب فرقۀ زروانیه مفصلاً بحث کرده است. (خرده اوستا تألیف پورداود ص 93) (ایران باستان ص 1524 و 1525و 2610) (ایران در زمان ساسانیان ص 45 و 95 و 96)
می آهنگم می خواهم بگویم (فعل متکلم وحده از مضارع بمعنی قصد میکنیم) کلمه ایست که در تفسیر و توضیح مطلبی گویند یعنی: مشتری آسمان جلال و منقبت اعنی خداوند خواجه جهان
می آهنگم می خواهم بگویم (فعل متکلم وحده از مضارع بمعنی قصد میکنیم) کلمه ایست که در تفسیر و توضیح مطلبی گویند یعنی: مشتری آسمان جلال و منقبت اعنی خداوند خواجه جهان
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
نزدیک تر، زبون تر، پست تر فرومایه تر نزدیکتر اقرب قریب تر مقابل اقصی، زبون تر پست تر فرومایه تر ارذل خسیس تر کمتر کمترین فروتر پایین تر اسفل مقابل اعلی. مونث: دنیا، جمع ادانی. یا عذاب ادنی. عذاب این جهانی. یا علم ادنی. علم طبیعی. یا فلسفه ادنی. فلسفه طبیعی فلسفه اسفل مقابل مابعد الطبیعه
نزدیک تر، زبون تر، پست تر فرومایه تر نزدیکتر اقرب قریب تر مقابل اقصی، زبون تر پست تر فرومایه تر ارذل خسیس تر کمتر کمترین فروتر پایین تر اسفل مقابل اعلی. مونث: دنیا، جمع ادانی. یا عذاب ادنی. عذاب این جهانی. یا علم ادنی. علم طبیعی. یا فلسفه ادنی. فلسفه طبیعی فلسفه اسفل مقابل مابعد الطبیعه