جدول جو
جدول جو

معنی ازند - جستجوی لغت در جدول جو

ازند
(اَ نُ)
جمع واژۀ زند، دراز شدن، چنانکه نخل. (منتهی الارب) ، صاحب غورۀ رنگین شدن خرما. (از منتهی الارب) ، ازهاء بسر، رنگ گرفتن غورۀ خرما. (منتهی الارب). سرخ و زرد شدن غورۀ خرما. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب، آزار، آفت، رنج، چشم زخم
گزند خوردن: آسیب دیدن
گزند دیدن: آسیب دیدن، صدمه دیدن
گزند رساندن: آسیب رساندن، صدمه زدن
گزند رسانیدن: آسیب رساندن، صدمه زدن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازند
تصویر پازند
ترجمۀ زند به فارسی، شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشته اند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده، برای مثال گویند نخستین سخن از نامۀ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
زاهدتر، پارساتر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بِ)
یکی از قرای دمشق، بین آن و اذرعات سیزده میل است و یزید بن عبدالملک بن مروان خلیفه در شعبان و بقولی در رمضان سال 105 هجری قمری بدانجا درگذشت. و در سبب اقامت وی در آن قریه اختلاف است. (معجم البلدان) ، بسر بردن: ازجی به العیش، بسر برد با او زندگانی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ژَ)
گلی باشد که بر روی خشت پهن کنند و خشتی دیگر بر بالای آن نهند. و گل و لای ته حوض را نیز گفته اند. (برهان قاطع). سنگهای خرده ای را که بجهت استحکام بین سنگ و گل گذارند. (شعوری). آژند. گلابه. ملاط. (السامی فی الاسامی). و رجوع به آژند شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
یکی از بلوک تربت حیدری شامل 8 قریه و مساحت آن 5 فرسنگ مربع و عده تقریبی خانوار 1240 و عده تقریبی سکنه 6200 مرکز آن نیز ازغند. از سمت شمال محدود ببلوک ((رخ)) و از سمت مشرق به بلوک ((محولات)) و از جنوب و مغرب بترشیز. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 200)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نعت تفضیلی از زائد. بیشتر. زیاده تر. زائدتر. بسیارتر. بیش از:
نه معن زائده ای کز ید عطاده خود
ز معن زائده ای در عطادهی ازید.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
بنقل شعوری دو معنی دارد: عدد مجهول و لنگه یعنی یک طرف بار یعنی عدل و در لغت نامه های دیگر دیده نشد، بلای عظیم. سختی زمانه، کار سخت و زشت. ج، آداد، ادد
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
ده اخند، نام محلی در 325500 گزی بوشهر میان نخل تقی و کاربندی. دهی بسه فرسنگی مشرق عسلویه
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بهندی درخت خروع است. (فهرست مخزن الادویه). کرچک. ارندی
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ)
نهر انطاکیه و نهرالرستن معروف به عاصی، در اوّل آن را میماس خوانند و چون از حماه گذرد آن راعاصی نامند و چون به انطاکیه رسد وی را ارند گویند و نامهای دیگر نیز دارد. ابوعلی گوید که همزه در ارند، نام نهر مزبور، باید فاء باشد و نون آن زائده است و جایز نیست که جز این بود، چه نظیر آن نیامده و سیبویه عرند آورده: و القوس فیها وترٌ عرند. (معجم البلدان). ارند نام دیگر نهر عاصی است. این رود از وسط حمص و حما بولایت حلب داخل شده از قرب انطاکیه میگذرد و سپس ببحر ابیض می ریزد. کلمه ارند از ((اورنت)) نام قدیمی وی مأخوذ است. (قاموس الاعلام ترکی). ارنط
لغت نامه دهخدا
ده ارند، موضعی است در بیش از دوفرسنگی میانۀ جنوب مشرق تل ّ کرد
لغت نامه دهخدا
از جبال مازندران: آب جرجان از جبال اسند مازندران از درۀ شهرک نو برمیخیزد. (نزهه القلوب حمدالله مستوفی مقالۀ ثالثه چ بریل لیدن 1331 ص 214)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مرند با 1037 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، کشمش، بادام و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ زِ)
گیاهی خوشبوی بهاری. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی خرما در عراق و فلسطین: و بها (بالسافیه) رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق. (نخبه الدهر دمشقی ص 213)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
همان ادریس آباد سابق است. نام ایستگاه راه آهن میان سمنگان و نورآباد است که در 354 هزارگزی ایستگاه راه آهن اراک واقع است. کار خانه قند شاهی بسال 1315 هجری شمسی به علت مساعد نبودن آن ناحیه برای کشت چغندر به این محل منتقل شد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شکل و هیأت. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب و آفت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزند
تصویر مزند
زفت، پسر خوانده، جامه کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازند
تصویر پازند
چیزی که بر آتش زنه زنند تا از آن آتش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادند
تصویر ادند
عدد مبهم از سه تا نه مانند (بضع) در عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازید
تصویر ازید
زائد تروبیشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
زاهدتر، پارساتر، خود دارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنگ
تصویر ازنگ
آژنگ، روی و پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنب
تصویر ازنب
رنجش، رنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازناد
تصویر ازناد
جمع زند، بند دستها بندهای دستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنا
تصویر ازنا
پناهاندن، بالابردن، بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزند
تصویر تزند
تنگ پاسخی، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند
تصویر گزند
((گَ زَ))
آسیب، آفت، چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازند
تصویر پازند
چوب آتش زنه، برگردان متون پهلوی به خط اوستایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
((اَ هَ))
پارساتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزند
تصویر گزند
صدمه، بلا، آفت، آصیه
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی