در گردن سگ بند انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). قلاده کردن در سگ. (یادداشت بخط مؤلف) ، کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء خطی). سخت کج که کجی آن آشکار باشد. المائل البیّن العوج. (از اقرب الموارد) ، اسب که در هر دو دست آن کجی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
در گردن سگ بند انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). قلاده کردن در سگ. (یادداشت بخط مؤلف) ، کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء خطی). سخت کج که کجی آن آشکار باشد. المائل البیّن العوج. (از اقرب الموارد) ، اسب که در هر دو دست آن کجی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گردنها و بزرگان قوم. (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات). جمع واژۀ عنق و عنق و عنق، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عنق و عنق، گردن. (آنندراج). جمع واژۀ عنق و عنق، بمعنی عضوی که فاصله میان سر و تن است. (از اقرب الموارد). گردنها. (یادداشت بخط مؤلف) : الکلام یأخذ بعضه باعناق بعض و بعنق بعض. (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: المؤذنون اطول الناس اعناقاً، ای اکثرهم اعمالاً... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش. منوچهری. مرکب اعناق مردم را مپای تا بیاید نقرست اندر دو پای. مولوی. - اعناق الریح، غبار بلندرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از غبار باد بالا رفته باشد. (از اقرب الموارد)
گردنها و بزرگان قوم. (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق و عُنَق، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق، گردن. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُنُق و عُنق، بمعنی عضوی که فاصله میان سر و تن است. (از اقرب الموارد). گردنها. (یادداشت بخط مؤلف) : الکلام یأخذ بعضه باعناق بعض و بعنق بعض. (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: المؤذنون اطول الناس اعناقاً، ای اکثرهم اعمالاً... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش. منوچهری. مرکب اعناق مردم را مپای تا بیاید نقرست اندر دو پای. مولوی. - اعناق الریح، غبار بلندرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از غبار باد بالا رفته باشد. (از اقرب الموارد)
قصبۀ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است. و آن قصبۀ ویرانه و کوچکی میباشد که در حدود 1500 سکنه دارد اما در ازمنۀ قدیم شهری بزرگ ومشهور بوده بنام نیکیا ودو سور استوار آن هنوز هم در کمال متانت خودنمائی میکند قلعه و دروازه های آن بحال اصلی خود باقی هستند محیط سور طولاً 20 یا 24 و عرضاً 6 هزارگز مسافت را اشغال کرده و قصبۀ حالیه را با تمام باغها و مزرعه هاو چمن زارهای اطراف و حوالی در برگرفته و چهار دروازۀ قطور دارد یکعده جوامع و مساجد و ابنیۀ خیریۀ اسلامی در این قصبه مشاهده میشود که اکثر آنها رو بویرانی گذارده و از این رو بخوبی معلوم میشود که در اوایل دولت عثمانی هم این قصبه شهری بزرگ بوده است بزرگترین و زیباترین جوامع شریفۀ آن جامع سبز میباشد این بنا را مرحوم خیرالدین پاشا بیادگار گذاشته این جامع نظیر جامعی میباشد که به امر چلبی سلطان محمدخان در شهر بروسه ساخته اند. جامع ازنیق با کاشی های سبز مزین است و آنرا طوری پرداخته اند که در جرگۀ بدایع صنعت است و اکنون هم معمور است. دیگر جامع قطب الدین میباشد که پسر پاشای مذکور در فوق، خلیل پاشا بناکرده و نیز جامع محمود چلبی نوۀ پاشای آخری است و بالاخره جامع موسوم به اشرف زاده که بنا کردۀ خانم مکرمه خاتون میباشد، دو مدرسه هم دارد یکی را سلطان اورخان غازی و دیگری را سلیمان پاشا بناکرده اولی آباد و دائرو دومی ویران است. صاحبان جوامع مذکوره عمارات و ساختمانها هم داشته اند مرقد اشرف زاده عبدالله رومی و خواجه قطب الدین و علاءالدین مصری و حاجی حمزه بک و خیرالدین پاشا و یعقوب پاشا در درون این قصبه واقع شده است. این قصبه بسیار زیباست. اطراف و حوالی آن دارای باغ و باغچه و تپه های سبز و خرم میباشد. چشم اندازهای دلنشین و دلفریبی دارد ولی بعض مردابهای واقع در گوشه و کنار هوای این قطعه را سنگین کرده چشمه ها و چاههاو آبهای جاری بسیار هم مشاهده میشود. شهر ازنیق در ازمنۀ قدیمه یکی از بزرگترین شهرهای خطۀ بیتینا بوده این شهر را آنتیگون که یکی از وراث و سرداران اسکندر کبیر بوده سه قرن پیش از میلاد بنا نهاده و به آنتیگونیا موسوم کرده بود بعدها لیسیماخوس نام زوجه خویش نیکه را به این شهر داد پس مشهور به نیکیا شد مسقطالرأس ایپارخوس و دیون کاسیوس که از مشاهیر مورخانند، این شهر بوده است. در تاریخ 325 میلادی در زمان امپراطور قسطنطین رهبانان مجلس بسیار بزرگی در این شهر منعقد ساخته بوضع مراسم و عقاید اساسی نصرانیت پرداخته اند و باز در تاریخ 787 میلادی مجلس روحانی دیگری در همین شهر انعقاد یافته بتکفیر بت شکنان پرداختند. سلیمان سلجوقی در 469 هجری قمری ازنیق را ضبط کرده بود بعد از بیست سال مسیحیان از وی استرداد کردند. در سال 1204 میلادی این سرزمین را بعنوان ((دوک نشین نیکیا)) به ((لویی دبلوا)) که یکی از رؤسای مسیحی بود اعطا کردندو در همان اوان بدست ((تئودورلاسکاریس)) افتاد و این شخص به این قدر قانع نبود و دامنۀ تملک خود را تا جهات ((کوتاهیه)) و ((ایاصلوغ)) کشانید و دودمان وی قریب 60 سال ازنیق را پای تخت خود قرار دادند و قسطنطنیه در این مدت در دست مسیحیان بود و در سنۀ 1261 میلادی یکی از اعضای دودمان مزبور موسوم به ((میخال پالئولوگ)) قسطنطنیه را استرداد کرده پایتخت قرار داد. بالاخره در سنۀ 731 هجری قمری در زمان سلطنت سلطان اوزجان غفاری شاهزاده سلیمان پاشا ازنیق را فتح و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت. در اوایل دولت عثمانی بر رونق و زیبائی آن افزوده شد و مدت مدیدی در زمرۀ بلاد معظمه بودولی بعدها از رونق افتاده روبه خرابی نهاد. لفظ قدیم نیکیا با ایس (ادات ظرف یونانی) مرکب شده ایس نیکیا را بوجود آورد و محرف آن بشکل ((ازنیق)) در آمده. مساحت ناحیۀ ازنیق به 740 هزارگز مربع بالغ میشودو از طرف مغرب به ((کملیک)) و از جهت جنوب به ((یکشر = ینی شهر)) و از سوی مشرق به قضای ((لفکه)) ((کیوه)) و ((آقحصار)) و از جانب شمال بقضای ((قره مرسل)) محدود است. عده نفوس آن به 4150 تن بالغ میگردد از این عده فقط 110 تن رومی و همین مقدار ارمنی است بقیه مسلمانند. در داخل ناحیه 16 جامع و 24 مسجد و 2 کلیسا و 36 مکتب و 6000 دونم مزرعه و 71600 دونم جنگل موجود است. (قاموس الاعلام ترکی)
قصبۀ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است. و آن قصبۀ ویرانه و کوچکی میباشد که در حدود 1500 سکنه دارد اما در ازمنۀ قدیم شهری بزرگ ومشهور بوده بنام نیکیا ودو سور استوار آن هنوز هم در کمال متانت خودنمائی میکند قلعه و دروازه های آن بحال اصلی خود باقی هستند محیط سور طولاً 20 یا 24 و عرضاً 6 هزارگز مسافت را اشغال کرده و قصبۀ حالیه را با تمام باغها و مزرعه هاو چمن زارهای اطراف و حوالی در برگرفته و چهار دروازۀ قطور دارد یکعده جوامع و مساجد و ابنیۀ خیریۀ اسلامی در این قصبه مشاهده میشود که اکثر آنها رو بویرانی گذارده و از این رو بخوبی معلوم میشود که در اوایل دولت عثمانی هم این قصبه شهری بزرگ بوده است بزرگترین و زیباترین جوامع شریفۀ آن جامع سبز میباشد این بنا را مرحوم خیرالدین پاشا بیادگار گذاشته این جامع نظیر جامعی میباشد که به امر چلبی سلطان محمدخان در شهر بروسه ساخته اند. جامع ازنیق با کاشی های سبز مزین است و آنرا طوری پرداخته اند که در جرگۀ بدایع صنعت است و اکنون هم معمور است. دیگر جامع قطب الدین میباشد که پسر پاشای مذکور در فوق، خلیل پاشا بناکرده و نیز جامع محمود چلبی نوۀ پاشای آخری است و بالاخره جامع موسوم به اشرف زاده که بنا کردۀ خانم مکرمه خاتون میباشد، دو مدرسه هم دارد یکی را سلطان اورخان غازی و دیگری را سلیمان پاشا بناکرده اولی آباد و دائرو دومی ویران است. صاحبان جوامع مذکوره عمارات و ساختمانها هم داشته اند مرقد اشرف زاده عبدالله رومی و خواجه قطب الدین و علاءالدین مصری و حاجی حمزه بک و خیرالدین پاشا و یعقوب پاشا در درون این قصبه واقع شده است. این قصبه بسیار زیباست. اطراف و حوالی آن دارای باغ و باغچه و تپه های سبز و خرم میباشد. چشم اندازهای دلنشین و دلفریبی دارد ولی بعض مردابهای واقع در گوشه و کنار هوای این قطعه را سنگین کرده چشمه ها و چاههاو آبهای جاری بسیار هم مشاهده میشود. شهر ازنیق در ازمنۀ قدیمه یکی از بزرگترین شهرهای خطۀ بیتینا بوده این شهر را آنتیگون که یکی از وراث و سرداران اسکندر کبیر بوده سه قرن پیش از میلاد بنا نهاده و به آنتیگونیا موسوم کرده بود بعدها لیسیماخوس نام زوجه خویش نیکه را به این شهر داد پس مشهور به نیکیا شد مسقطالرأس ایپارخوس و دیون کاسیوس که از مشاهیر مورخانند، این شهر بوده است. در تاریخ 325 میلادی در زمان امپراطور قسطنطین رهبانان مجلس بسیار بزرگی در این شهر منعقد ساخته بوضع مراسم و عقاید اساسی نصرانیت پرداخته اند و باز در تاریخ 787 میلادی مجلس روحانی دیگری در همین شهر انعقاد یافته بتکفیر بت شکنان پرداختند. سلیمان سلجوقی در 469 هجری قمری ازنیق را ضبط کرده بود بعد از بیست سال مسیحیان از وی استرداد کردند. در سال 1204 میلادی این سرزمین را بعنوان ((دوک نشین نیکیا)) به ((لویی دبلوا)) که یکی از رؤسای مسیحی بود اعطا کردندو در همان اوان بدست ((تئودورلاسکاریس)) افتاد و این شخص به این قدر قانع نبود و دامنۀ تملک خود را تا جهات ((کوتاهیه)) و ((ایاصلوغ)) کشانید و دودمان وی قریب 60 سال ازنیق را پای تخت خود قرار دادند و قسطنطنیه در این مدت در دست مسیحیان بود و در سنۀ 1261 میلادی یکی از اعضای دودمان مزبور موسوم به ((میخال پالئولوگ)) قسطنطنیه را استرداد کرده پایتخت قرار داد. بالاخره در سنۀ 731 هجری قمری در زمان سلطنت سلطان اوزجان غفاری شاهزاده سلیمان پاشا ازنیق را فتح و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت. در اوایل دولت عثمانی بر رونق و زیبائی آن افزوده شد و مدت مدیدی در زمرۀ بلاد معظمه بودولی بعدها از رونق افتاده روبه خرابی نهاد. لفظ قدیم نیکیا با ایس (ادات ظرف یونانی) مرکب شده ایس نیکیا را بوجود آورد و محرف آن بشکل ((ازنیق)) در آمده. مساحت ناحیۀ ازنیق به 740 هزارگز مربع بالغ میشودو از طرف مغرب به ((کملیک)) و از جهت جنوب به ((یکشر = ینی شهر)) و از سوی مشرق به قضای ((لفکه)) ((کیوه)) و ((آقحصار)) و از جانب شمال بقضای ((قره مرسل)) محدود است. عده نفوس آن به 4150 تن بالغ میگردد از این عده فقط 110 تن رومی و همین مقدار ارمنی است بقیه مسلمانند. در داخل ناحیه 16 جامع و 24 مسجد و 2 کلیسا و 36 مکتب و 6000 دونم مزرعه و 71600 دونم جنگل موجود است. (قاموس الاعلام ترکی)
ازناوه. ناحیه ای است از نواحی همدان. (برهان) (مؤید الفضلاء) (سروری) (آنندراج). قلعه ای است از ناحیۀ اجم از نواحی همدان و از آنجاست ابوالفضل عبدالکریم بن احمد الازناوی معروف به بآری، فقیه شافعی. (معجم البلدان). و رجوع به ازناوه شود
ازناوه. ناحیه ای است از نواحی همدان. (برهان) (مؤید الفضلاء) (سروری) (آنندراج). قلعه ای است از ناحیۀ اجم از نواحی همدان و از آنجاست ابوالفضل عبدالکریم بن احمد الازناوی معروف به بآری، فقیه شافعی. (معجم البلدان). و رجوع به ازناوه شود
اشناق قربه، به شناق (دوال تسمه) بستن سر مشک را. (منتهی الارب). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست. (از المنجد). سر مشک ببستن. (تاج المصادر).
اشناق قِربه، به شِناق (دوال تسمه) بستن سر مشک را. (منتهی الارب). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست. (از المنجد). سر مشک ببستن. (تاج المصادر).
نام هشتمین مؤسسۀ کعبه بود که توان آنرا مؤسسۀ پرداخت دیه و غرامت نامید. این مؤسسه بدست تیره تیم اداره میشد و وظیفۀ آن ترتیب پرداخت دیه ها و غرامت ها بود و اگر رئیس این مؤسسه پیشنهادی در آن باب به قریش میداد، آنرا می پذیرفتند. رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ص 20 وترجمه فارسی آن بقلم علی جواهر کلام ج 1 ص 21 شود
نام هشتمین مؤسسۀ کعبه بود که توان آنرا مؤسسۀ پرداخت دیه و غرامت نامید. این مؤسسه بدست تیره تیم اداره میشد و وظیفۀ آن ترتیب پرداخت دیه ها و غرامت ها بود و اگر رئیس این مؤسسه پیشنهادی در آن باب به قریش میداد، آنرا می پذیرفتند. رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ص 20 وترجمه فارسی آن بقلم علی جواهر کلام ج 1 ص 21 شود