- ازل
- همیشگی، دیرینگی
معنی ازل - جستجوی لغت در جدول جو
- ازل
- آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا
زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
- ازل ((اَ زَ))
- زمان بی ابتداء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
مربوط به ازل، برای مثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲) ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
آزموده پخته: مرد
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
باز دار
ریسنده مرد ریسنده
اسری دیرینگی
اسری دیرینگی دیرینگی قدم همیشگی هرگزی. جاودانی، ازلی بودن
همیشگی ها اسری ها، جمع ازلیه (ازلی) همیشگی ها آنچه آغاز و اول ندارد آنچه ابتدا ندارد آنچه ابتدا ندارد آنچه علت ندارد و مسبوق بسابقه نیست
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
لغزانیدن
لغزانیدن، نیکویی کردن، بخشیدن، به گناه برانگیختن
نزدیک کردن، گردکردن، بایستگی
دربندکردن
زمان بی آغاز زروان ازل ازلها اول اولها زمانی که آنرا ابتد نباشد مقابل: ابدالاباد: (از ازل الازل رقم ممات بر ناحیه هر ذی حیاتی کشیده اند
ازلی بودن، دیرینگی، جاودانگی
به گناه برانگیختن
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرانسوی سرشانه
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
خوار تر ذلیل تر خوارتر. خوار پنداشتن کسی را خوارشمردن خوار و ذلیل گرفتن کسی را
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
مخفف از او
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
ازگیل